فواید طبی حرکات نماز

یکی از معضلات عصر الکترونیک و به تبع ان زندگیهای الکترونیکی صدمات و لطمات ناشی از امواج تکنولوژیهای این عصر برای کاربران می باشد.
تجهیزات صوتی و تصویری ، موبایل ، کامپیوتر و...
یک دانشمند غیر مسلمان (از اروپا) تحقیقاتی را مبتنی بر یافتن راهکاری برای خارج کردن امواج الکترومغناطیسی که به بدن آسیب می رساند، انجام داده است.

سجده
بدن شما به طور روزانه مقدار زیادی امواج الکترومغناطیس دریافت میکند.
شما امواج الکترو مغناطیس را از طریق تجهیزات الکتریکی که استفاده می کنید و نمی توانید کنار هم بگذارید ونا خواسته این امواج را دریافت می کنید.
همچنین از طریق لامپهای روشن که حتی برای یکساعت هم خاموش نمی شوند.
شما منبعی هستید که مقدار زیادی امواج الکترومغناطیس دریافت می کنید.به عبارت دیگر شما با امواج الکترومغناطیس شارژ می شوید بدون اینکه بفهمید!
با گذاشتن پیشانی تان بیشتر از یک بار بر زمین، زمین امواج الکترومغناطیس مضر را تخلیه خواهد کرد!این شبیه زمین کردن ساختمانهایی است که احتمال برخورد سیگنالهای الکتریکی (مانند رعد و برق) وجود دارد تا امواج از طریق زمین تخلیه شود.
بنابراین سر را بر خاک بگذارید تا امواج الکتریکی مثبت تخلیه شود
و آنچه شگفت انگیزتر است اینکه:
بهترین راه که پیشانی تان را بر خاک بگذارید حالتی است که رو به مرکز زمین باشید چرا که در این حالت امواج الکترومغناطیس بهتر تخلیه خواهد شد.
و بیشتر تعجب خواهید کرد وقتی بدانید بر اساس اصول علمی ثابت شده که مکه مرکز زمین است.

بنابراین سجده در نمازتان:
بهترین راه برای تخلیه سیگنالهای مضر از بدن است
این همچنین کمال مطلوب برای نزدیکی به قادر مطلق است، او که جهان را اینگونه خلاق آفرید
ما به خاک نمی افتیم تا امواج الکترومغناطیس تخلیه شود، بلکه برای اطاعت خدای قادر متعال سجده می کنیم! ما به فرمان خدا اعتقاد داریم که همیشه در آن معرفتی است! ایمان ما بخاطر آفریننده است! او همه چیز را می داند
این یافته ها ثابت می کند که جزء جزء برنامه ها و دستورات دین ما هدفمند می باشد                

 

 

15 جمله شگفت انگیز از دکتر وین دایر

وین والتر دایر (Wayne Walter Dyer) در۱۰ مه، ۱۹۴۰ در شهر دترویت از توابع ایالت میشیگان، ایالات متحده به دنیا آمد. او یک عارف، روانکاو، نویسنده و سخنران است. کتاب قلمرو اشتباهات شما (با عنوان "چگونه شخصیت سالم‌تر بیابیم؟" در ترجمه فارسی) در سال ۱۹۷۶ در حدود ۳۰ میلیون نسخه فروخت و جزو یکی از بالاترین فروش کتاب‌ها در تاریخ شد. دایر در سال ۱۹۸۷ به عنوان بهترین سخنران ایالات متحده شناخته شد.

 

این شما و این جملات پر انرژی او برای آغاز یک روز تازه:

***دنیا مانند پژواك اعمال و خواستهای ماست. اگر به جهان بگویی: "سهم منو بده..." دنیا مانند پژواكی كه از كوه برمی گردد، به تو خواهد گفت: "سهم منو بده..." و تو در كشمكش با دنیا دچار جنگ اعصاب می شوی. اما اگر به دنیا بگویی: "چه خدمتی برایتان انجام دهم؟..."
دنیا هم بتو خواهد گفت: "چه خدمتی برایتان انجام دهم؟..."

 

*** هر كس به دیگری زیانی برساند و یا ضربه ای به كسی بزند، بیشترین زیان را خود از آن خودخواهد دید، چرا كه هركس در دادگاه عدل الهی در برابر اعمال ناروای خودش مسؤول است.

 

*** به هر كاری كه دست زدید، نیاز به خداوند و خدمت به مردم را در نظر داشته باشید، زیرا این شیوه ی زندگی معجزه آفرینان است.

 

*** درستكارترین مردم جهان، بیشترین احترام را بسوی خود جلب شده می بینند، حتی اگر آماج بیشترین بدرفتاریها و بی حرمتیها قرار گیرند.

 

*** تنها راه تغییر عادتها، تكرار رفتارهای تازه است.

 

*** اگر شخصیت خود را با فعالیت‌های شغلی خویش می‌سنجید،پس غیرواقعی نیست اگر بگویید وقتی كار نمی‌كنید فاقد شخصیت هستید.

 

*** برای آغاز هر تحول در خود، ابتدا منبع تولید ترس و نفرت را در وجود خود شناسایی و ریشه كن كنید.

 

*** از مهم ترین كارهایی كه به عنوان یك آدم بزرگ می توانید انجام دهید اینست كه گهگاه به شادمانی دوران كودكی برگردید.

 

*** اگر مختارید كه بین حق به جانب بودن و مهربانی یكی را انتخاب كنید، مهربانی را انتخاب كنید.

 

*** دروغ انفجاریست در اعتماد به نفس تو.

 

*** انتخاب با توست، میتوانی بگوئی : صبح به خیر خدا جان

یا بگوئی : خدا به خیر کنه، صبح شده ...

 

*** به دل خود مراجعه کنید و نسبت به تمام کسانی که در گذشته از دست آنها ناراحت شده اید احساس محبت نمایید. هر جا ناراحت شدید اقدام به بخشش و عفو نمایید.
عفو و گذشت پایه بیداری معنوی است.

 

*** عشقم نثار کسیست که با دستپاچگی در جاده‌ها از من سبقت می‌گیرد. به کسی که در گوشهٔ خیابان به حالت احتیاج افتاده ‌است، کمی پول بیشتری می‌دهم. بین جر و بحثهای مردم در یک سوپر مارکت می‌روم و سعی می‌کنم به آن محیط عشق ببرم. در غالب هزاران راه، هر روز، عبادت معنویم بخشیدن عشق است و نه اینکه یک مسیحی، کلیمی، بودایی یا مسلمان باشم بلکه سعی میکنم شبیه به مسیح، شبیه به بودا، شبیه به موسی، و یا شبیه به محمد باشم.

 

***آنان که به قضاوت زندگی دیگران می نشینند، از این حقیقت غافلند که با
صرف نیروی خود در این زمینه، خویشتن را از آرامش و صفای باطن محروم می کنند.

 

*** الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی، همدردی کنم
بیش از آنکه مرا بفهمند، دیگران را درک کنم
پیش از آنکه دوستم بدارند، دوست بدارم
زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که
بخشیده می شویم و در مردن است که حیات ابدی می یابیم.

تقویم 12 حیوانی

این تقویم شمسی قمری است، یعنی سال آن شمسی و ماه های آن قمری 29 یا 30 شبانه روزی و دارای یک دوره 12 ساله ی حیوانی است.

پادشاهان صفوی و قاجار این تقویم را تقویم رسمی اعلام کردند.

1 - سچقان ییل   1 - موش

2 - اود ییل   2 - گاو

3 - بارس ییل    3 - پلنگ

4 - توشقان ییل   4 - خرگوش

5 - لوی ییل    5 - نهنگ

6 - ییلان ییل    6 - مار

7 - یونت ییل   7 - اسب

8 - قوی ییل    8 - گوسفند

9 - پیچی ییل   9 - میمون

10 - تغاقوی ییل    10 - مرغ

11 - ایت ییل    11 - سگ

12 - تنگوز ییل    12 - خوک

مطالب خواندنی

« يك پيرمرد بازنشسته، خانه جديدي در نزديكي يك دبيرستان خريد. يكي دو هفته اول همه چيز به خوبي و در آرامش پيش ميرفت تا اين كه مدرسه ها باز شد. در اولين روز مدرسه، پس از تعطيلي كلاس‌ها سه تا پسر بچه در خيابان راه افتادند و در حالي كه بلند، بلند با هم حرف مي زدند، هر چيزي را كه در خيابان افتاده بود شوت مي‌كردند و سر و صداي عجيبي راه انداختند. اين كار هر روز تكرار مي شد و آسايش پيرمرد كاملاً مختل شده بود. اين بود كه تصميم گرفت كاري بكند.
روز بعد كه مدرسه تعطيل شد، دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا كرد و به آنها گفت: «بچه ها شما خيلي بامزه هستيد و من از اين كه مي‌بينم شما اينقدر نشاط جواني داريد خيلي خوشحالم. من هم كه به سن شما بودم همين كار را مي‌كردم. حالا مي خواهم لطفي در حق من بكنيد. من روزي 1000 تومن به هر كدام از شما مي دهم كه بياييد اينجا، و همين كارها را بكنيد.»
بچه ها خوشحال شدند و به كارشان ادامه دادند. تا آن كه چند روز بعد، پيرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت: « ببينيد بچه ها متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگي من اشتباه شده و من نمي‌تونم روزي 100 تومن بيشتر بهتون بدم. از نظر شما اشكالي نداره؟»

بچه ها گفتند: « 100 تومن؟ اگه فكر مي‌كني ما به خاطر روزي فقط 100 تومن حاضريم اينهمه بطري نوشابه و چيزهاي ديگه رو شوت كنيم، كور خوندي. ما نيستيم.»
و از آن پس پيرمرد با آرامش در خانه جديدش به زندگي ادامه داد.

شاگرد معمار ، جوانی بسیار باهوش اما عجول بود گاهی تا گوشی برای شنیدن می یافت شروع می کرد تعریف نمودن از توانایی های خویش در معماری و در نهایت می نالید از این که کسی قدر او را نمی داند و حقوقش پایین است .
روزی برای سلمانی به راه افتاد دید سلمانی مشغول است و کسی را موی کوتاه می کند . فرصت را مناسب شمرده و باز از هنر خویش بگفت و اینکه کسی قدر او را نمی داند و او هنوز نتوانسته خانه خوبی برای خویش دست و پا کند . به اینجای کار که رسید کار سلمانی هم تمام شد . مردی که مویش کوتاه شده بود رو به جوان کرده و گفت آیا چون هنر داری دیگران باید برایت اسباب آسایش بگسترند ؟! جوان گفت : آری
مرد تنومند دستی به موهای سفیدش کشید و گفت : اگر هنر تو نقش زیبای کاشانه ایی شود پولی گیری در غیر اینصورت با گدای کوچه و بازار فرقی نداری .
چون از او دور شد جوانک از استاد سلمانی پرسید او که بود که اینچنین گستاخانه با من سخن گفت . استاد خندید و گفت سالار ایرانیان ، ابومسلم خراسانی . جوان لرزید و گفت : آری حق با او بود من بیش از حد پر توقع هستم.
اندیشمند یگانه کشورمان ارد بزرگ می گوید : “آنچه بدست خواهی آورد فراتر از رنج و زحمتت نخواهد بود .”
ابومسلم خراسانی با این حرف به آن جوان آموخت هنر بدون کار هیچ ارزشی ندارد و هنرمند بیکار و بی ثمر هم با گدا فرقی ندارد.شاگرد معمار ، جوانی بسیار باهوش اما عجول بود گاهی تا گوشی برای شنیدن می یافت شروع می کرد تعریف نمودن از توانایی های خویش در معماری و در نهایت می نالید از این که کسی قدر او را نمی داند و حقوقش پایین است .
روزی برای سلمانی به راه افتاد دید سلمانی مشغول است و کسی را موی کوتاه می کند . فرصت را مناسب شمرده و باز از هنر خویش بگفت و اینکه کسی قدر او را نمی داند و او هنوز نتوانسته خانه خوبی برای خویش دست و پا کند . به اینجای کار که رسید کار سلمانی هم تمام شد . مردی که مویش کوتاه شده بود رو به جوان کرده و گفت آیا چون هنر داری دیگران باید برایت اسباب آسایش بگسترند ؟! جوان گفت : آری
مرد تنومند دستی به موهای سفیدش کشید و گفت : اگر هنر تو نقش زیبای کاشانه ایی شود پولی گیری در غیر اینصورت با گدای کوچه و بازار فرقی نداری .
چون از او دور شد جوانک از استاد سلمانی پرسید او که بود که اینچنین گستاخانه با من سخن گفت . استاد خندید و گفت سالار ایرانیان ، ابومسلم خراسانی . جوان لرزید و گفت : آری حق با او بود من بیش از حد پر توقع هستم.
اندیشمند یگانه کشورمان ارد بزرگ می گوید : “آنچه بدست خواهی آورد فراتر از رنج و زحمتت نخواهد بود .”
ابومسلم خراسانی با این حرف به آن جوان آموخت هنر بدون کار هیچ ارزشی ندارد و هنرمند بیکار و بی ثمر هم با گدا فرقی ندارد.

 

 ************************************************

 در اولین ساعت درس کلاس تشریح و کالبد شکافی‌ دانشکده پزشکی‌ یزد استاد به دانشجویان سال اول میگوید:

به شما تبریک میگویم که در کنکور قبول شده و الان رسما دانشجوی پزشکی‌ هستید. ولی‌ برای فارغ التحصیل شدن و پزشک شدن هم باید
"دقت عمل" داشته باشید و هم "رقت عمل".

همه شما باید این کار که من الان می‌کنم را انجام بدهید اگر نه به درد این رشته نمی خورید و اخراج هستید!! سپس یک جسد وارد کلاس می‌کند و ناگهان انگشتش را تا ته در ماتحت جسد فرو می‌کند می گذارد توی دهانش و می مکد.
و می گوید حالا شما هم باید همین کار را بکنید!!

دانشجوها شوکه می شوند و اعتراض می کنند ولی‌ استاد می گوید الا و بلا باید بکنید وگرنه اخراج هستید.
چند تا دخترها غش می کنند، پسرها بالا می اورند، ولی‌ با هر بدبختی هست همه دانشجوها آخرش انگشت در ماتحت جسد می کنند و می گذارند در دهنشان و می مکند.

استاد میگوید:

هان. شما همه رقت عمل تان خوب بود ولی‌ دقت عمل نداشتید. شما همگی‌ انگشت اشاره را در ماتحت کردید و مکیدید ولی‌ من انگشت اشاره را در ماتحت کردم و انگشت وسط را مکیدم. سعی‌ کنید بیشتر دقت کنید.

 

 ************************************************

 
دهقان پیر با ناله می‌‌گفت:
ارباب! آخر درد من یکی دوتا نیست، با وجود این همه بدبختی، نمی‌‌دانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را چپ آفریده است؟! دخترم همه چیز را دوتا می‌بیند!
ارباب پرخاش کرد که: بدبخت! چهل سال است نان مرا زهرمار می‌‌کنی! مگر کور هستی، نمی‌بینی که چشم دختر من هم چپ است؟!
دهقان گفت: چرا ارباب می‌بینم اما چیزی که هست، دختر شما همه‌ی این خوشبختی‌‌ها را "دو تا" می‌بیند ... ولی دختر من، این همه بدبختی

 

  ************************************************

 

از بیل گیتس پرسیدند: از تو ثروتمند تر هم هست؟
گفت: بله فقط یک نفر.
- چه کسی؟
- سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و به تازگی اندیشه‌های خود و در
حقیقت به طراحی مایکروسافت می اندیشیدم، روزی در فرودگاهی در نیویورک بودم
که قبل از پرواز چشمم به نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه
خیلی خوشم اومد، دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خرد
ندارم. خواستم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی
این نگاه پر توجه مرا دید گفت این روزنامه مال خودت؛ بخشیدمش؛ بردار برای خودت.
گفتم: آخه من پول خرد ندارم!
گفت: برای خودت! بخشیدمش!
سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همان فرودگاه و همان سالن پرواز داشتم. دوباره
چشمم به یک مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همان
بچه بهم گفت این مجله رو بردار برای خودت.
گفتم: پسرجون چند وقت پیش من اومدم یه روزنامه بهم بخشیدی تو هر کسی میاد
اینجا دچار این مسئله می شه، بهش می‌بخشی؟!

پسره گفت: آره من دلم می خواد ببخشم؛ از سود خودم می‌بخشم.
به قدری این جمله پسر و این نگاه پسر تو ذهن من موند که با خودم فکر کردم
خدایا این بر مبنای چه احساسی این را می‌گوید.
بعد از ۱۹ سال زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد رو پیدا کنم
تا جبران گذشته رو بکنم. گروهی را تشکیل دادم و گفتم بروند و ببینند در
فلان فرودگاه کی روزنامه می فروخته. یک ماه و نیم تحقیق کردند متوجه شدند
یک فرد سیاه پوست مسلمان بوده که الان دربان یک سالن تئاتره. خلاصه دعوتش
کردند اداره؛
از او پرسیدم: منو می شناسی؟
گفت: بله! جناب عالی آقای بیل گیتس معروفید که دنیا می شناسدتون.
گفتم: سال ها قبل زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه می‌فروختی دو بار چون
پول خرد نداشتم به من روزنامه مجانی دادی، چرا این کار را کردی؟
گفت: طبیعی است، چون این حس و حال خودم بود.
گفتم: حالا می‌دونی چه کارت دارم؟ می‌خواهم اون محبتی که به من کردی را
جبران کنم.
جوان پرسید: چه طوری؟
- هر چیزی که بخواهی بهت می‌دهم.
(خود بیل‌گیتس می‌گوید این جوان وقتی صحبت می‌کرد مرتب می‌خندید)
جوان سیاه پوست گفت: هر چی بخوام بهم می دی؟
- هر چی که بخواهی!
- واقعاً هر چی بخوام؟
بیل گیتس گفت: آره هر چی بخواهی بهت می دم، من به ۵۰ کشور آفریقایی وام
داده‌ام، به اندازه تمام آن‌ها به تو می‌بخشم.
جوان گفت: آقای بیل گیتس نمی تونی جبران کنی!
گفتم: یعنی چی؟ نمی‌توانم یا نمی‌خواهم؟
گفت: می‌خواهی اما نمی‌تونی جبران کنی.
پرسیدم: چرا نمی‌توانم جبران کنم؟
جوان سیاه پوست گفت: فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو
بخشیدم ولی تو در اوج داشتنت می‌خواهی به من ببخشی و این چیزی رو جبران
نمی‌کنه. اصلا جبران نمی‌کنه. با این کار نمی‌تونی آروم بشی. تازه لطف شما
از سر ما زیاد هم هست!
بیل گیتس می‌گوید: همواره احساس می‌کنم ثروتمندتر از من کسی نیست جز این
جوان سیاه پوست

 

   ************************************************

 

یه شب سه نفر برای خوش گذرونی میرن بیرون .... و شب ميخوابند ... فرداش وقتی بیدار میشن توی زندان بودن ...
در حالی که هیچی یادشون نمیومده اینو میفهمن که به اعدام روی صندلی الکتریکی محکوم شدن ....
نوبتِ نفر اول میشه که بشینه روی صندلی. وقتی میشینه میگه : من توی دانشگاه , رشته خداشناسی خوندم و به قدرت بی پایان خدا اعتقاد دارم .... میدونم که خدا نمیذاره آدم بیگناه مجازات بشه ....
کلید برق رو میزنن ... ولی هیچ اتفاقی نمیفته ....
به بی گناهیش ایمان میارن و آزادش میکنن ...
نفر دوم میشینه روی صندلی و میگه : من توی دانشگاه حقوق خوندم ....
به عدالت ایمان دارم و میدونم واسه آدم بی گناه اتفاقی نمیفته ...
کلید برق رو میزنن و هیچ اتفاقی نمیفته ...
به بی گناهی اون هم اعتقاد میارن و آزادش میکنن ....
نفر سوم میاد روی صندلی و میگه : من توی دانشگاه , رشته برق درس خوندم و به شما میگم که وقتی این دو تا کابل به هم وصل نباشن هیچ برقی وصل نمیشه به صندلی ....

 

   ************************************************

گفتم: «لعنت بر شیطان»!
لبخند زد.
پرسیدم: «چرا می خندی؟»
پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام می گیرد»
پرسیدم: «مگر چه کرده ام؟»
گفت: «مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام»
با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می خورم؟!»
جواب داد:
«نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.»
پرسیدم: «پس تو چه کاره ای؟»
پاسخ داد: «هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز. در ضمن این قدر مرا لعنت نکن!»
گفتم: «پس حداقل به من بگو چگونه اسب نفسم را رام کنم؟»
در حالیکه دور می شد گفت: من پیامبر نیستم جوان….

 

فرایند زندگی عقاب ها از تولد تا مرگ

عمر عقاب از همه پرندگان نوع خود درازتر است
عقاب می‌تواند تا 70 سال زندگی کند.
ولی برای اینکه به این سن برسد باید تصمیم دشواری بگیرد.
زمانی که عقاب به 40 سالگی می‌رسد:
چنگال های بلند و انعطاف پذیرش دیگر نمی توانند طعمه را گرفته را نگاه دارند.
نوک بلندو تیزش خمیده و کند می‌شود
شهبال های کهن سالش بر اثر کلفت شدن پرها به سینه اش می چسببند و پرواز برای عقابل دشوار می‌گردد.
در این هنگام عقاب تنها دو گزینه در پیش روی دارد.
یاباید بمیرد و یا آن که فرایند دردناکی را که 150 روز به درازا می‌کشد پذیرا گردد.
برای گذرانیدن این فرایند عقاب باید به نوک کوهی که در آنجا آشیانه دارد پرواز کند.
در آنجا عقاب نوکش را آن قدر به سنگ می‌کوبد تا نوکش از جای کنده شود.
پس از کنده شدن نوکش٬ عقاب باید صبر کند تا نوک تازه ای در جای نوک کهنه رشد کن ٬ سپس باید چنگال 4 پایش را از جای برکند.
زمانی که به جای چنگال های کنده شده٬ چنگال های تازه ای در آیند  آن وقت عقابل شروع به کندن همه پرهای قدیمی اش می‌کند.
سرانجام ٬ پس از 5 ماه عقاب پروازی را که تولد دوباره نام دارد آغاز کرده ...
و 30 سال دیگر زندگی می‌کند.

 

چرا این دگرگونی ضروری است؟؟؟

بیشتر وقت ها برای بقا٬ ما باید فرایند دگرگونی را آغاز کنیم.

گاهی وقت ها باید از خاطرات قدیمی٬ عادتهای کهنه و سنتهای گذشته رها شویم.

تنها زمانی که از سنگینی بارهای گذشته آزاد شویم می‌توانیم از فرستهای زمان حال بهره مند گردیم.

 

گلچین۱۰ جمله زیبا از استاد الهی قمشه ای

۱-قرار نیست در کاری عالی باشید تا آن را شروع کنیدقرار است آن را شروع کنید تا در آن کار عالی شوید..

۲-اعتماد ساختنش سالها طول میکشد ، تخریبش چند ثانیه و ترمیمش تا ابد...

۳- ایستادگی کن تا روشن بمانی ؛شمع های افتاده خاموش می شوند...

۴- دوست بدار کسی را که دوستت دارد حتی اگر غلام درگاهت باشد؛دوست مدار کسی را که دوستت ندارد حتی اگر سلطان قلبت باشد...

۵- هیچ کدام از ما با “ای کاش”، به جایی نرسیده‌ایم...

۶- “زمان” وفاداریه آدما رو ثابت میکنه نه “زبان” ..

۷- همیشه یادمون باشه که نگفته هارو میتونیم بگیم  اما گفته هارو نمیتونیم پس بگیریم …

۸- خودبینی، دیدن خود نیست،خودبینی، ندیدن دیگران است...

۹- هیچ آرایشی شخصیت زشت را نمی پوشاند !

۱۰- آدمـها را به انــدازه لــیاقــت آنها دوست بدار و به انــدازه ظــرفــیت آنها ابراز کــن..

بعضی از ادمها...!

بعضی از آدمها را باید چند بار خواند تا معنی آنها را فهمید و


بعضی از آدمها را باید نخوانده دور انداخت..


بعضی آدمها جلد زرکوب دارند
٬بعضی جلد ضخیم،


بعضی جلد نازک وبعضی اصلا جلد ندارند.


بعضی آدمها با کاغذ کاهی نا مرغوب چاپ می شوند و


بعضی با کاغذ خارجی.


بعضی آدمها تر جمه شده اند و


بعضی تفسیر می شوند.


بعضی از آدمها تجدید چاپ می شوند و


بعضی از آدمها فتو کپی آدمهای دیگرند.



بعضی از آدمها دارای صفحات سیاه وسفیداند و


بعضی از آدمها صفحات رنگی و جذاب دارند.


بعضی از آدمها قیمت پشت جلد دارند.


بعضی از آدمها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند.


بعضی از آدمها بعد از فروش پس گرفته نمی شوند.


بعضی ازآدمها را باید جلد گرفت.


بعضی از آدمها را می شود توی جیب گذاشت و


بعضی را توی کیف.


بعضی از آدمها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته و اجرا می شوند.


بعضی از آدمها فقط جدول سرگرمی اند وبعضی ها معلومات عمومی.


بعضی از آدمها خط خوردگی و خط زدگی دارند و


بعضی از آدمها غلط های چاپی فراوان .


ازروی بعضی از آدمها باید مشق نوشت و


از روی بعضی آدمها باید جریمه نوشت


به راستی ما کدامیم؟..

 

خدایا!

هنگامی که ثروتم دادی، خوشبختی ام رانگیر...

هنگامی که توانایی ام دادی، عقلم را نگیر...

هنگامی که مقامم دادی، تواضعم رانگیر...

آنگاه که تواضعم دادی ، عزتم رانگیر...

وقتی قدرتم دادی ،عفوم رانگیر ...

هنگامی تندرستی ام دادی، ایمانم رانگیر ...

و آنگاه که فراموشت کردم ، فراموشم مکن..

آمين يا رب العالمین

روش هاي مطالعه صحيح و درس خواندن براي رسيدن به موفقيت

 

روش هاي مطالعه صحيح و درس خواندن براي رسيدن به موفقيت

همه ما از معلم و پدر و مادر و ... دائما ميشنويم كه "درس بخوان!" ولي هيچكس به ما نميگويد كه چكونه درس بخوانيم و مطالعه كنيم تا ضمن آنكه از درس خواندن لذت بيشتري ببريم بازدهي بيشتري نيز داشته باشيم . براستي چگونه بايستي درس خواند؟ بسياري از دانش آموزان و يا حتي دانشجويان ميگويند كه ديگر حوصله خواندن را ندارند.
واقعيت اين است كه اكثر افراد ، روش صحيح مطالعه را نميدانند و متاسفانه در مدرسه و دانشگاه هم هرگز چگونه درس خواندن را ياد نميدهند.
در زير به مهمترين روشهاي مطالعه صحيح و موثر مي پردازيم . آنها را با دقت به خاطر بسپاريد و براي يكبار هم كه شده اجرا كنيد.


شيوه صحيح مطالعه ، چهار مزيت عمده زير را به دنبال دارد:
1- زمان مطالعه را كاهش ميدهد.
2- ميزان يادگيري را افزايش ميدهد.
3- مدت نگهداري مطالب در حافظه را طولاني تر ميكند.
4- به خاطر سپاري اطلاعات را آسان تر مي سازد.
براي داشتن مطالعه اي فعال و پويا ، نوشتن نكات مهم در حين خواندن ضروري است تا براي مرور مطالب ، دوباره كتاب را نخوانده و در زماني كوتاه از روي يادداشت هاي خود ، مطالب را مرور كرد.
يادداشت برداري ، بخش مهم و حساس از مطالعه است كه بايد يه آن توجهي خاص داشت ؛ چون موفقيت شما را تا حدود زيادي تضمين خواهد كرد و مدت زمان لازم براي يادگيري را كاهش خواهد داد . خواندن بدون يادداشت برداري يك علت مهم فراموشي است.

شش روش مطالعه:
1- خواندن بدون نوشتن:
همانطور كه اشاره شد روش نادرست مطالعه است . مطالعه فرآيندي فعال و پويا است و براي نيل به اين هدف بايد از تمام حواس خود براي درك صحيح مطالب استفاده كرد . بايد با چشمان خود مطالب را خواند ، بايد در زمان مورد نياز مطالب را بلند بلند ادا كرد و نكات مهم را يادداشت كرد تا هم با مطلب مورد مطالعه درگير شده و حضوري فعال و همه جانبه در يادگيري داشت و هم در هنگام مورد نياز ، خصوصا قبل از امتحان ، بتوان از روي نوشته ها مرور كرد و خيلي سريع مطالب مهم را مجددا به خاطر سپرد.

2- خط كشيدن زير نكات مهم: اين روش شايد نسبت به روش قبلي بهتر باشد ولي روش كاملي براي مطالعه نيست چرا كه در اين روش ، بعضي افراد به جاي آنكه تمركز و توجه بر روي يادگيري و درك مطالب داشته باشند ذهنشان معطوف به خط كشيدن روي نكات مهم ميگردد . حداقل ، روش صحيح خط كشيدن زير نكات مهم به اين صورت است كه ابتدا مطالب را بخوانند و مفهوم را كاملا درك كنند و سپس زير نكات مهم خط بكشند نه آنكه در كتاب دنبال نكات مهم بگردند تا زير آن خط بكشند.

3- حاشيه نويسي: اين روش نسبت به دو روش قبلي بهتر است ولي باز هم روشي مناسب براي درك عميق مطالب و خواندن كتب درسي نيست ولي ميتواند براي يادگيري مطالبي كه از اهميت چنداني برخوردار نيستند مورد استفاده قرار گيرد.

4- خلاصه نويسي: در اين روش ، شما مطالب را ميخوانيد و آنچه را درك كرده ايد بصورت خلاصه بر روي دفتري يادداشت ميكنيد كه اين روش براي مطالعه مناسب است و از روشهاي قبلي بهتر مي باشد چرا كه در اين روش ، ابتدا مطالب را درك كرده ، سپس آنها را يادداشت ميكنيد اما باز هم بهترين روش براي خواندن نيست.

5- كليدبرداري: كليدبرداري روشي بسيار مناسب براي خواندن و نوشتن نكات مهم است . در اين روش ، شما پس از درك مطلب ، بصورت كليدي نكات مهم را يادداشت ميكنيد و در واقع ، كلمه كليدي ، كوتاهترين و راحت ترين و بهترين و پرمعني ترين كلمه اي است كه با ديدن آن ، مفهوم جمله تداعي شده و به خاطر آورده ميشود.

6- خلاقيت و طرح شبكه اي مغز: اين روش بهترين شيوه براي يادگيري ، خصوصا فراگيري مطالب درسي است . در اين روش ، شما مطالب را ميخوانيد ؛ پس از درك حقيقي آنها نكات مهم را به زبان خودتان (و نه بصورت جملات كتابي) و بصورت كليدي يادداشت ميكنيد و سپس كلمات كليدي را بر روي طرح شبكه اي مغز مي نويسيد (در واقع نوشته هاي خود را به بهترين شكل ممكن سازماندهي ميكنيد و نكات اصلي و فرعي را مشخص ميكنيد) تا در دفعات بعد به جاي دوباره خواني كتاب ، فقط به طرح شبكه اي توليد شده مراجعه كرده و با ديدن كلمات كليدي نوشته شده بر روي طرح شبكه اي مغز ، آنها را خيلي سريع مرور كنيد . اين روش ، درصد موفقيت تحصيلي شما را تا حدود بسيار زيادي افزايش ميدهد و درس خواندن را بسيار آسان ميكند و بازده مطالب را افزايش ميدهد.

چند توصيه مهم:
1- حداكثر زماني كه افراد ميتوانند فكر خود را بر روي موضوعي متمركز كنند بيش از 30 دقيقه نيست ، يعني بايد سعي شود حدود 30 دقيقه بر روي يك مطلب تمركز نمود و يا مطالعه داشت و حدود 10 الي 15 دقيقه استراحت نمود و مجددا با همين روال شروع به مطالعه كرد.
2- پيش از مطالعه از صرف غذاهاي چرب و سنگين خودداري كنيد و سپس چند ساعت پس از صرف غذا مطالعه نماييد چون پس از صرف غذاي سنگين ، بيشتر جريان خون متوجه دستگاه گوارش ميشود تا به هضم و جذب غذا كمك كند و لذا خونرساني به مغز كاهش مي يابد و از قدرت تفكر و تمركز كاسته ميشود . همچنين غذاهاي آردي مثل نان ، و قندي قدرت ادراك و تمركز را كم ميكند و نوشابه هاي گازدار هم همينطور هستند.
3- ذهن آدمي باهوش است ، اگر يادداشت برداريد مطالب را به سرعت حفظ و به آساني به ياد مي آورد و نيز همزمان نميتوانيد هم مطلبي را بنويسيد و هم گوش دهيد ؛ پس حين مطالعه لطفا يادداشت برداري نماييد.

 

منبع : http://rozevahshi1.blogfa.com

آنگاه که غرور کسی را له میکنی ، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران میکنی ، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی ، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوش خودت را میبندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی ، آنگاه که خدا را میبینی و بنده خدا را نادیده میگیری ، میخواهم بدانم ، دستانت رابسوی کدام آسمان دراز میکنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟

سهراب سپهري

 

 

برای زندگی وقت بگذارید

برای خندیدن وقت بگذارید… زیرا موسیقی قلب شماست.

برای گریه کردن وقت بگذارید… زیرا نشانه یک قلب بزرگ است.

برای خواندن وقت بگذارید… زیرا منبع کسب دانش است.

برای رویاپردازی وقت بگذارید… زیرا سرچشمه شادی است.

 برای فکر کردن وقت بگذارید… زیرا کلید موفقیت است.

برای بازی کردن وقت بگذارید… زیرا یادآور شادابی دوران کودکی است.

برای گوش کردن وقت بگذارید… زیرا نیروی هوش است.

 برای زندگی کردن وقت بگذارید… زیرا زمان به سرعت می‌گذرد و هرگز باز نمی‌گردد.

ماموریت ما در زندگی«بدون مشکل زیستن»نیست،


« با انگیزه زیستن » است.

تنها به شادی در بهشت نیندیشید…

به خود بگویید رمز و راز خلقت هر چه باشد
هدف امروز من درست زیستن در اینجا و اکنون است.

گفتگوی خدا با بنده

گفتگوی خدا با بنده

منم زیبا

که زیبا بنده ام را دوست میدارم

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت
وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تو را از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!
آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت
خالقت
اینک صدایم کن مرا.

با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد
به نجوایی صدایم کن.

بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان،
رهایت من نخواهم کرد

چرا غيبت از بدترین گناهان است؟

از رسول خدا (ص) پرسيدند: چرا غيبت اشد و بدتر از زنا است ؟ فرمود: لِاَنَّ الرَّجُلَ يَزْنى وَ يَتُوبُ ثُمَّ يَتُوبُ اللّهَ عَلَيْهِ وَ الْمُغْتابُ يَتُوبُ وَ لايَغُفُرُاللّهَ لَهُ حَتَّى يَغْفِرَلَهُ صاحِبَهُ كسيكه زنا مى كند بعد از زنا اگر واقعا پشيمان شد و توبه كرد، خدا او را مى آمرزد.

اما اگر كسى غيبت كرد، بعد از غيبت هر چه بگويد الهى العفو تا طرف را راضى نكند آمرزيده نمى شود لذا بدتر از زنا است چون دو طرفى است زنا فقط طرفت خداست غيبت هم خدا هم آن بيچاره غيبت كرده شده است تا او را حلال نكند از او راضى نگردد.

اگر كسى خواست توبه از غيبت بكند اگر بگوش طرف رسيده و رنجيده شده چاره ندارد غير از اينكه برود دلش را بدست آورد. در باب كفاره غيبت عرض شد اگر كسى غيبت از مسلمانى كرد غيبت مؤ منى را نقل كرد حالا مى خواهد توبه بكند اگر بگوش او رسيده چاره منحصر است به اينكه عذر بخواهد دل جوئى كند دلش را به دست بياورد تا جبران شود.

و اگر بگوش او نرسيده اگر برود باو بگويد ما غيبت ترا كرده ايم ما را حلال كن بدتر لكن رنجش تازه اى پيدا مى شود پس بهتر آنستكه باو نگويد فقط بين خود و خدا اصلاح كند در آن مجلسى كه غيبت كرد. بگويد من اشتباه كردم و بالعكس خوبيش را بگويد.

توبه بدگوئى خوشگوئى است استغفار هم بكند چون يكى از گناهان كبيره است .

3عاملی که موجب قطع ارتباط می شود!

 3عاملی که موجب قطع ارتباط می شود!

روایت این گونه می فرمایند:
 الإمامُ الصّادقُ(ع): تَحتاجُ الإخْوةُ فیما بَیْنَهُم إلی ثلاثةِ أشیاءَ، فإنِ استَعمَلُوها وإلاّ تَبایَنُوا وتَباغَضُوا، وهی: التَّناصُفُ، والتَّراحُمُ، و نَفْیُ الحَسَدِ.
 امام صادق(ع): برادران در میان خود به سه چیز نیازمندند که اگر به کار بندند دوستی می پاید وگرنه از یکدیگر جدا و دشمن هم می شوند. آن سه چیز اینهاست: انصاف با یکدیگر، مهربانی با یکدیگر، و حسد نبردن به هم.(1)
 اولین عامل قطع: رعایت نکردن انصاف در رفتارهاست.
 دومین عامل قطع: رفتار بدون تراحم است.
 سومین عامل قطع: حسدورزی است.
 انجام دادن این سه عامل، همانطور که در روایت آمده، موجب جدایی و حتی بغض و دشمنی می شود.
 انصاف چیست؟
 انصاف از زیباترین خصلت‌های اخلاقی است به معنای عدالت ‌ورزی و اجرای قسط و اقرار به حقوق مردم و ادای آن‌هاست و این که هر خیری را برای خود می برای دیگران هم بخواهیم و هر زیان و ضرری که برای خود نمی‌پسندیم برای دیگران هم نپسندیم.(2)
 به عبارتی انصاف «نصف» و به رعایت است. رعایت عدالت بین خویش و دیگران، خود را نسبت به دیگران صاحب امتیاز ندانستن، به خود نسبت به دیگران ویژگی خواص ندادن و سلوکی چون دیگر مردم در پیش گرفتن.
 امام(ع) همیشه‌ خود را به امر مهم، و آنان به و انصاف می‌خواند. بیان نمونه‌هایی سفارش‌های را در ضرورت، عدل‌گرایی عدالت‌گستری است بر فرمایش امام صادق(ع).
 فرمان امیر مۆمنان(ع) به مالک اشتر
 حضرت علی(ع) در فرمان خود به مالک اشتر می‌فرماید:
 «نسبت به خدا و بندگانش انصاف را از دست مده و نسبت به اطرافیان و خانواده و زیر دستانت انصاف داشته باش كه اگر انصاف را پیشه خود نسازی ستم كرده‏ای و كسی كه به بندگان خدا ستم كند خدا دشمن اوست و كسی كه خدا دشمن او باشد دلیلش را باطل می‏سازد(عذرش را نمی‏پذیرد) و چنین شخصی با خدا در جنگ است مگر آن ‌كه دست از ستم بردارد و توبه كند.»(3)
 سخت‌ترین تکالیف الهی
 رعایت انصاف کاری دشوار است و انسان باید به آن اهمیّت بدهد. امام صادق(ع) در حدیثی فرمود: «أَلَا أُخْبِرُكُمْ بِأَشَدِّ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَی خَلْقِهِ- فَذَكَرَ ثَلَاثَةَ أَشْیَاءَ أَوَّلُهَا إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِك‏؛ آیا شما را به سخت‏ترین چیزی كه خدا بر خلقش واجب كرده آگاه نسازم؟ و آن‌گاه سه موضوع را بیان كرد كه نخستین آن‌ها انصاف دادن به مردم است.»(4)
 رحم کردن
 در روایتی از رسول گرامی اسلام داریم که می فرمایند: «مَن لا یَرحَم لا یُرحَم» یعنی کسی که رحم نکند، مورد ترحم قرار نخواهد گرفت.
 بنابر این روایت کسی که نسبت به دیگران در رفتار و گفتار و عمل خود نسبت به آنها رحمت و مودت نداشته باشد، دیگران هم نسبت به او رحم نخواهند داشت. این یک تعامل اجتماعی است.
 در روابط اجتماعی گاه قاعده و قانون رحمت بین مردم برقرار است چنانچه همه ی مردم با یکدیگر با رحمت برخورد می کنند؛ خطاهای یکدیگر را می بخشند و به قول امروزی ها مچ گیری نمی کنند و به دنبال اذیت کردن و گیر دادن به همدیگر نیستند. در نتیجه این رفتارها فضای جامعه فضای ترحّم می شود.
 اما یک وقت است که افراد در تعاملات خود با یکدیگر ترحم ندارند، هر کدام در هر جایی که از دستشان بر بیاید و ممکن می‌باشد به یکدیگر سخت می گیرند و این رفتار عمومیّت پیدا کرده و در نتیجه جامعه از نعمت ترحّم محروم می شود.
 باید بدانیم که لطف و رحمت یک رفتار و تعامل دوسویه است و افراد نمی توانند فقط از دیگران درخواست رحمت داشته باشند؛ وقتی شما اهل ترحم به دیگران نیستید، باید بدانید که خود شما نیز از رحمت دیگران محروم خواهید بود.حسادت
 یکی از صفات رذیله و بیماری های خطرناک اخلاقی که بسیاری از ما انسانها به آن گرفتاریم حسد است. امیر مۆمنان علی(ع) می فرماید: (رأس الرذایل الحسد؛ حسد سرآمد همه زشتی ها است.)(5)
 حسد یعنی رشک بردن, بدخواهی, تنگ چشمی, زوال نعمت کسی را خواستن یا دور شدن نعمت از فردی را آرزو کردن.
 انسان حسود, انحصارطلب است همه خوبی ها را برای خود می خواهد و به دیگران با دید حقارت می نگرد. (حسود نابودی نعمت دیگران را برای خود نعمت می شمارد(6). او انتقام گیر و تندخو است رحم و گذشت ندارد از چاپلوسی و تعریف های حضوری و غیر واقعی خوشحال و مسرور است. اضطراب و نگرانی و بغض به رقیب سراسر وجود او را گرفته است, او آرامش ندارد. حضرت علی(ع) می فرماید: (لا راحة لحسودٍ (7) حسود آسایش ندارد). (الحسود دائم السقم و ان کان صحیح الجسم (8) حسود پیوسته در رنج و ناراحتی است گرچه جسم او سالم باشد.)
 حسود, مجال تفکر و اندیشه ندارد بدگو و بدخواه است دوستی را به دشمنی تبدیل می کند, دوستان را از یکدیگر جدا می کند و چون نمی تواند به جایی برسد چشم دیدن موفقیت های دوستان خود را ندارد, برای خالی کردن عقده های درونی خود به تهمت و افترا و فحش و ناسزا روی می آورد و به هر طریقی در فکر تخریب شخصیت دیگران است.
 اگر توانست, رقیب خود را از راه بدگویی و غیبت ساقط می کند و اگر موفق نشد, از طریق تهمت و نسبت های ناروا وارد می شود و اگر از راه تهمت هم نتوانست, خیانت و جنایت را پیشه خود می کند و حتی ممکن است خود را نابود کند.
 استاد شهید مرتضی مطهری(ره) در این زمینه می فرماید:
 (انسان حسود وقتی که خیر و نعمتی را در دیگران می بیند, همه آرزویش این است که نعمت هایش سلب شود و اصلاً به فکر پیشرفت خودش نیست اما آدم سالم غبطه* دارد نه حسد, آدم سالم همیشه درباره خودش فکر می کند که جلو بیفتد. اگر انسان همیشه در فکر این باشد که خودش جلو بیفتد, فردی سالم است و دلیل بر عیب او نیست اما اگر کسی همیشه در این اندیشه باشد که دیگری عقب بیفتد بیمار و مریض است و حتی شما می بینید که آدم های حسود گاهی به مرحله ای می رسند که حاضرند به خودشان صد درجه صدمه بزنند تا بلکه پنچاه درجه صدمه به دیگری و ارد بشود.)(9)
 «نسبت به خدا و بندگانش انصاف را از دست مده و نسبت به اطرافیان و خانواده و زیر دستانت انصاف داشته باش كه اگر انصاف را پیشه خود نسازی ستم كرده‏ای و كسی كه به بندگان خدا ستم كند خدا دشمن اوست و كسی كه خدا دشمن او باشد دلیلش را باطل می‏سازد (عذرش را نمی‏پذیرد) و چنین شخصی با خدا در جنگ است مگر آن‌كه دست از ستم بردارد و توبه كند»
 امیر مۆمنان علی(ع) می فرماید: (حسد درد بی درمانی است که جز با نابودی حسود یا مردن کسی که به او حسد برده شده است, از بین نمی رود.)(10)
 حسود موفقیت های دوستان خود را برنمی تابد از حوادث ناگواری که برای آنان پیش می آید خرسند می شود و از موفقیت ها و پیش رفت هایی که نصیبشان می شود غصه دار است.
 معاشرت با حسود, مایه عقب افتادگی و به دور از آسایش و راحتی است و دوستی با او سالم و ماندگار نیست پس باید از آن اجتناب کرد و از آتشش در امان ماند, چراکه حضرت علی(ع) می فرماید: (حَسَدُ الصدیق مِن سُقم المَوَدّة (11) حسد به دوست از بیماری دوستی است) چون از روی صداقت و راستی نیست.
 و نیز فرمود: (الحسود لا خُلّة له؛(12) حسود را دوستی نباشد.)
 و در جایی دیگر فرمود: (اَلحَسَدُ یَنکُدُ العَیش؛(همان) حسد زندگی را تلخ و تیره می کند.)

کلمات قصار ائمه و بزرگان درباره مقام و جایگاه مادر


 

. کلمات قصار ائمه و بزرگان درباره مقام و جایگاه مادر

پیامبر اعظم(ص): بهشت زیر پای مادران است

 

 

  

پیامبر اعظم(ص): هر فرزند نیکوکاری که از روی شفقت به پدر و مادر بنگرد، برای هر نگاهی ثواب یک حج مقبول به او دهند.

 

 

امام صادق(ع): خشنودی خداوند در خشنودی پدر و مادر است و خشم او در خشم ایشان است.

 

 

امام صادق(ع): فرمانبرداری پدر و مادر، فرمانبرداری خدا و معصیت آنها، معصیت خداست.

 

 

امام علی(ع): با پدرانتان نیکی کنید تا پسرانتان با شما نیکی کنند.

 

 

پیامبر اعظم(ص): آزردن پدر و مادر، عمر را کوتاه می کند.

 

 

پاستور: ای پدر و مادر! من همه چیز خود را به شما مدیون هستم.

 

رافائیل: یک بوسه مادرم بود که مرا نقّاش کرد.

 

 

ناپلئون: خوب و بد رفتار کودکان، همیشه به مادر مربوط است نه پدر.

 

 

سقراط: با پدر و مادر چنان رفتار کن که از اولاد خود توقع داری.

 

ژرژ هربرت: مادر، آهن ربای قلب و ستاره قطبی چشم کودک است.

 

 

گرتوی: مادر خوب، شاهکار طبیعت است.

 

 

ناپلئون: مادر با دستی گهواره و با دستی عالم را تکان می دهد.

 

 

ادیسون: دنیا هر چه دارد از من است، و من هر چه دارم از مادر.

 

 

سقراط: اقبال فرزندان در نگاه داشتن دل پدران باشد. هیچ کس درجه خیرات کس دیگر را عالی تر از مرتبه خود نخواهد، مگر پدر که مرتبه فرزند را از خود عالی تر خواهد.

 

 

افلاطون: بدترین فرزندان آن بود که مطیع پدر نشود.

 

 

ناپلئون: آینده کودکان، بسته به تربیت مادران است.

 

 

ژرژ هربرت: یک مادر خوب به صد استاد و آموزگار، برتری دارد.

 

 

اسمایلز: هروقت مادر فاسد شد، نسل فاسد می گردد.

 

 

تولستوی: مادر، مایه زندگی است.

 

 

ابراهام لینکلن: خود را بر آنچه هستم و امیدوارم بشوم، مدیون مادرم می دانم.

 

 

شوبر: هیچ زنی به جز مادر در زندگی پیدا نمی شود که عشق و جوانی و آمال و آرزوهای خود را مفت و مسلّم در اختیار کسی بگذارد.

 

 

گوته: هیچ چیز به قدر دیدن یک مادر با بچه اش روح پرور نیست، و هیچ چیز حس احترام و تقدیس ما را به اندازه مادری که کودکانش او را احاطه کرده باشند، بیدار نمی کند.

 

 

ادیسون: تنها چیزی که موجب موفقیتم می گردید، آموزش ها و شیوه تربیت مادرم بود.

 

 

ادگار آلن پو: آن گاه که فرشتگان در آسمان ها، سر در گوش یکدیگر نهاده و نجواگرانه نغمه های پرشور عشق را سر می دهند، هرگز نمی توانند کلمه ای آسمانی تر از مادر بیابند.

 

آناتول فرانس: مادر، جلوه حقیقت، و خشنودی او همانند خشنودی خداوند است؛ خداوند را باید همواره خشنود نگاه داشت.

 

ب

آداب معاشرت در کلام امام حسن مجتبى علیه‏‌السلام

 

آداب معاشرت در کلام امام حسن مجتبى علیه‏‌السلام

مطابق رهنمودهاى امام مجتبى علیه السلام درباره آداب معاشرت و اخلاق اجتماعى، تنظیم شدن رفتار انسان با دیگران در اجتماع بر اساس معیارهاى مادى، کارى بس خطاست؛ چراکه انسان از بعد بسیار مهمى که همان بعد رابطه عاطفى است دور مى ماند.

  •  

بخش اول

چکیده

از آن رو که توجه و بررسى در زندگى ائمّه اطهار علیهم السلام به عنوان پیشتازان مسیر کمال و سالکان حقیقى راه دوست، براى شیعیان متأسى بسیار حایز اهمیت است و نیز به دلیل آنکه انسان موجودى اجتماعى است و علم به آداب معاشرت در حسن معاشرت او بى تأثیر نمى باشد، بررسى کلام آن بزرگواران پیرامون این مبحث لازم و ضرورى به نظر مى رسد.

تحلیل مجموعه گفتار امام حسن مجتبى علیه السلام، به عنوان نمونه تمام عیار انسان کامل در باب آداب معاشرت، به طور قطع چراغ فروزانى براى دوست داران وصول به صراط مستقیم مى باشد. هدف پژوهش، آشنایى با آداب معاشرت و سازوکارهاى آن در متون دینى با تأکید بر کلام امام مجتبى علیه السلام است. تلاش در جهت کاربردى کردن آثار و دستاوردهاى حاصل این تحقیق براى نسل جوان و آگاهى ایشان از «اندیشه ناب امام حسن علیه السلام» به عنوان دومین راهبر دینى این مقاله مى باشد.

کلیدواژه ها: آداب، معاشرت، کلام، امام مجتبى علیه السلام، ائمّه اطهار علیهم السلام، اجتماعى، اخلاق.

مقدّمه

حسن معاشرت، مصاحبت نیکو و رفتار پسندیده از دستورات مورد تأکید قرآن کریم، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهو پیشوایان معصوم علیهم السلاممى باشد. بررسى آداب و احکام معاشرت در کلام هریک از ائمّه اطهار علیهم السلامراه گشاى مسیر سعادت انسان هاى مؤمن است؛ به ویژه آنکه جنبه هاى آداب معاشرت در سخنان امام مجتبى علیه السلام به عنوان دومین امام شیعیان کمتر مورد توجه قرار گرفته و بحث و بررسى پیرامون آن مى تواند براى هر سالکى مثمرثمر واقع شود.

امام حسن علیه السلام «سرور جوانان اهل بهشت» و نیز «کریم اهل بیت» نامیده شد و همین رفتار کریمانه و ادب برخورد و بزرگ منشى و رعایت آداب معاشرت این امام زبانزد عام و خاص بوده است. با توجه به اینکه مطالعات و تحقیقات گسترده اى پیرامون زندگى امام حسن علیه السلام انجام گرفته، اما طبق شواهد و قرائن، تاکنون تحقیقى جامع و روش مند پیرامون تحلیل مجموعه سخنان ایشان با تکیه بر جنبه هاى آداب معاشرت در طول حیات ایشان، صورت نگرفته است، به ویژه آنکه عمده تألیفات و تحقیقات پیرامون آن حضرت تنها حول محور صلح ایشان و آثار آن انجام گرفته است.

از این رو، تحقیق حاضر درصدد است با تکیه بر منابع تاریخى معتبر در سخنان قطعى و مسلم آن حضرت، مهم ترین آموزه ها پیرامون آداب معاشرت در کلام آن امام همام را مورد بررسى و مطالعه قرار دهد. مهم ترین سؤالات اصلى و فرعى این پژوهش عبارتند از:

. لزوم بررسى کلام امام حسن مجتبى علیه السلام با محوریت آداب معاشرت چیست

                                         گفتار آن حضرت بیشتر به چه جنبه هایى از آداب معاشرت تأکید دارد؟                     

بارزترین نکته در کلام امام پیرامون آداب معاشرت چیست؟

چگونه شیعه رهرو مى تواند از کلام ایشان بهره بردارى هاى مهم رفتارى را بنماید؟

خانواده، اولین مدرسه آموزش مهارت هاى اجتماعى

دختر گرامى پیامبر صلى الله علیه و آله بیشترین نقش را در تربیت فرزندان خویش بر عهده داشت. او پیوسته حوادث و رشادت هاى پدر و همسر خویش را براى امام حسن علیه السلام و دیگر فرزندانش جلوه مى داد؛ زیرا در آینده اى نه چندان دور آنها باید قافله سالار حق و حقیقت باشند و همانند جد بزرگوار و پدر خویش راهبرى انسان ها را عهده دار گردند.

در تاریخ ذکر شده است که فاطمه علیهاالسلامبا فرزندانش بسیار بازى مى کرد و آنان را به نشاط مى آورد و همراه با بازى براى آنها اشعارى را زمزمه مى کرد و از جاذبه شعر در تربیت آنها استفاده مى برد و در حین بازى، با ذکر نکاتى به آنها ادب و حسن معاشرت را مى آموخت. او پسرش حسن را شبیه پیامبر مى خواند: «ان ابنى شبهُ النبى.» 1

روزى رسول گرامى صلى الله علیه و آله درباره مسابقه خطاطى به حسنین علیهماالسلام سفارش فرمود: هر کس خط او زیباتر است قدرت او نیز بیشتر است. حسنین علیهماالسلام هر کدام خط زیبایى نوشتند، اما رسول خدا صلى الله علیه و آله قضاوت نکرد و آن دو را به مادرشان فاطمه علیهاالسلام هدایت فرمود تا نگرانى قضاوت با عاطفه مادرى جبران شود. حضرت زهرا علیهاالسلام دید که هر دو خط زیباست و هر دو در این مسابقه برنده هستند و از آن رو که کار قضاوت را مشکل دید، تدبیرى اندیشید تا قضاوت نهایى را به تلاش دیگرى از آن دو ارتباط دهد.

بنابراین، فرمود: اى نور دیدگانم! من دانه هاى این گردنبند را با پاره کردن رشته آن، بر سر شما مى ریزم و میان شما دانه هاى گردنبند را پخش مى کنم، هر کدام از شما دانه هاى بیشترى جمع کند خط او بهتر و در نتیجه، قدرت او بیشتر است. دانه هاى گردنبند هفت عدد بودند. هر کدام سه عدد را پیدا کردند و دانه هفتمى از وسط به دو نیمى شده بود که هر کدام نیمى را یافتند. 2  فاطمه زهرا علیهاالسلام با مشارکت در بازى کودکان، گذشته از تقویت خودباورى و عزت نفس در آنها، ارتباط قلبى وعاطفى آنان راقوى تر و محکم تر مى نمود.

آرى، او دانه هاى مروارید و زیورآلات خود را فداى تربیت فرزندان کرد، چه بسا مادرانى که تربیت فرزند را فداى زیورآلات و دنیا و مادیات آن مى کنند؛ مادرانى که بیشتر از اینکه به نقش مهم خود در خانواده توجه داشته باشند، تمام انرژى خود را در بیرون از منزل صرف کار و تلاش مى کنند و در روابط خانوادگى همواره موجودى خسته، غمگین و بدخلق هستند. این را بدانیم که دین اسلام از مادر، کار بیرون منزل و تحمل دشوارى و سختى ناشى از آن را نخواسته؛ بعکس، این مشقت ها را براى مرد حتى مقدس شمرده است و از آن طرف، به مشقت و رنج و تحمل زن در منزل ارزش قایل شده و شایسته تقدیر و تحسین برشمرده است. بنابراین، آنچه دستور خداوند است این است که مادر، تربیت کننده است و نقش مهمى در هدایت و رشد فرزندان در خانواده به عهده دارد.

مشاهده مى کنیم که امام دوم شیعیان دست پرورده مادرى بود که تنها دوره کودکى اش را با او سپرى نموده بود. تمام بزرگوارى ها و ادب برخورد امام حسن مجتبى علیه السلام حاصل مادرى کردن حضرت زهرا علیهاالسلام بوده که تمام الفباى زندگى اجتماعى را در همان دوران محدود، به فرزندش آموخت. کودک رفتار مادر را مى بیند و آن گاه مى آموزد. امام حسن علیه السلامبارها شاهد عبادت مادر خود و تضرع او با پروردگار بوده است.

در روایات آمده است: فاطمه علیهاالسلام هنگامى که از کارهاى خانه فراغت مى یافت، به عبادت، نماز، دعا براى دیگران و تضرع و زارى به درگاه خداوند مى پرداخت. او آن قدر بر پاهایش به عبادت مى ایستاد که پاهایش تاول مى زد و فرزندان خردسالش شاهدى بر اعمال مادر خویش بودند که در هنگام دعا، هیچ کس را از دعاى خود بى نصیب نمى کرد، الا خودش را.

امام حسن علیه السلام در مورد عبادت مادرش مى فرمود: مادرم را مى دیدم که شب هاى جمعه راست قامتانه در محراب عبادتش ایستاده و تا طلوع صبح به رکوع و سجود به سر مى برد و براى برطرف شدن گرفتارى ها و برآورده شدن خواسته هایشان بسیار دعا مى کرد و لکن براى خویش سخنى نمى گفت و دعایى نمى کرد. عرض کردم: مادرم، چرا براى خود همانند دیگران دعا نمى کنى؟ جواب داد، فرزندم: «الجار ثم الدار»؛ اول همسایه را مقدم بدار و سپس خود و اهل خانه را. 3

بدین ترتیب، فاطمه علیهاالسلام عبادت و تهجد، نوع دوستى، احترام به همسایگان و ترجیح دیگران بر خود را به فرزندان خود مى آموخت.

مربیان و معلمان و نقش آنان در تربیت اجتماعى در کلام امام مجتبى علیه السلام

امام حسن علیه السلام در مورد ضرورت تربیت روحى و معنوى انسان و تغذیه روان او مى فرماید: در شگفتم از کسى که درباره غذاى جسمانى خود فکر و اندیشه مى کند ولیکن درباره نیازمندى هاى روح و جان خویش نمى اندیشد؛ در نتیجه، شکم خود را از غذاهاى زیان بخش حفظ مى کند، ولى برایش اهمیتى ندارد که افکار پلید و ناپسند در روان او وارد شده و وجودش را در معرض افکار پست و انحرافى قرار دهد.

اندیشمندان، استادان، معلمان و رهبران جامعه پس از خانواده نقش بسیار مهمى در بارور کردن اندیشه و تربیت فکرى انسان بر عهده دارند. امام حسن علیه السلام که خود از بزرگ ترین مربیان تاریخند در این مورد مى فرمایند: «اگر مى خواهید نیازهاى علمى و روحى خویش را برطرف کنید، آنها را از اهلش بخواهید.» 4

به حضرت عرض شد آنان چه کسانى هستند: امام علیه السلامفرمودند: «همان هایى که خداوند در قرآن آنها را یاد کرده و فرموده: تنها خردمندان و صاحبان اندیشه پند مى گیرند و آنان همان اندیشمندان و عقلاى جامعه هستند.» 5

سپس امام علیه السلام از جد بزرگوار و پدر ارجمندش به عنوان پدران معنوى این امت یاد مى کند و مى فرماید: «محمد و على دو پدر این امت هستند. خوشا به حال کسى که حق آنان را بشناسد و پیرو آن دو در همه احوال باشد که اگر چنین بود، خداى تعالى او را از برترین ساکنان بهشت قرار مى دهد و در پرتو کرامات و عنایات خویش خوشبخت مى گرداند.» 6 همچنان که پدر، دلسوز تربیت و رشد فرزند خود مى باشد، این بزرگواران نیز همواره با دلسوزى پدرانه به دنبال دست یابى امت به رشد و رستگارى بوده اند.

شأن «مربى بودن» مى طلبد که او عشق به تربیت و رشد و دغدغه اصلاح و پیشرفت معنوى متربى خود داشته باشد. همگام بودن روحى و معنوى از مهم ترین ویژگى هاى یک مربى موفق است. محبت، دوستى و صمیمت در راستاى تعلیم و آموزش و تربیت از ارکان بلافصل شخصیتى متربى است.

امام مجتبى علیه السلام در این باره مى فرماید: «خویشاوند، کسى است که مهر و محبت قلبى او را به انسان نزدیک کند، گرچه از نظر نسبى دور باشد و بیگانه، کسى است که نبودن مهر و صفا و ارتباط قلبى او را دور کرده است، گرچه از حیث نسب نزدیک ترین فرد به انسان باشد. همانا چیزى از دست به تن نزدیک تر نیست، ولى در صورت خیانت دست یا فاسد شدن، آن را از بدن جدا مى کنند و این نزدیک ترین عضو به بدن، بیگانه مى شود.» 7

امام علیه السلام ارتباط صمیمى و محبت قلبى را بر ارتباط ظاهرى و نسبى مقدم داشته و آن را ریشه دارتر از سایر ارتباطات قلمداد مى نماید. و یا گاهى مربى در مقام قضاوت قرار مى گیرد که باید به بهترین شکل بین ره جویان خود رعایت عدالت کند، حتى اگر آنها خردسال و کودک باشند؛ چنان که در روایتى آمده است: روزى دو کودک خردسال، هر کدام خطى نوشته بودند و براى داورى در میان آنها و انتخاب بهترین خط، به حضور امام حسن علیه السلامآمدند. على علیه السلامکه ناظر این صحنه بود، به فرزندش امام حسن علیه السلام گفت: «فرزندم! دقت کن چگونه داورى کنى؟ چراکه این خود یک نوع قضاوت است و خداوند در روز قیامت درباره آن از تو سؤال مى کند.» 8

امام حسن علیه السلام یک مربى تمام عیار بود که تمام گفتار و سخنان او براى تمام عالمیان در هر زمان و مکان، الگویى جامع و کامل است. چه معلمان و چه متعلمان همگى با مطالعه این کلام هاى گهربار که پر از نکات ادبى و تربیتى است به نوعى در محضر آن بزرگوار در حال «تربیت شدن» مى باشند.

نقش محیط و محافل تربیتى در تقویت معاشرت صحیح اجتماعى

یکى دیگر از عوامل مؤثر در تربیت انسان، محیط است. محیط نقش اساسى در ساخت یا تخریب شخصیت انسان ایفا مى کند. مدارس، دانشگاه ها، مراکز آموزشى، رسانه هاى عمومى، مراکز نظامى ـ سیاسى، فیلم، سینما، ماهواره، اینترنت و... عوامل کارسازى در امر تربیت مى باشند. این مراکز اگر تحت کنترل و مراقبت عقلاى جامعه باشند و گردانندگان آن افراد متعهد و آشنا به نیازهاى نسل جدید باشند، تأثیر شایان توجهى در امر تربیت و مصاحبت افراد خواهند داشت.

یکى از این محافل ارزشمند که نقش مهمى در نشاط روح و تربیت روان دارد، مسجد مى باشد. مساجد، از زمان هاى گذشته مرکز اجتماع خوبان و صالحان بوده است و طبیعى است که از هرگونه آلودگى و ورود افراد ناپاک دور است. کودکان، نوجوانان، جوانان، افراد میان سال و سال خورده همگى در این مکان مقدس گردهم آمده و از عطر روحانى آن استشمام مى نمایند.

امام مجتبى علیه السلام در بیانى زیبا در مورد بهره مندى انسان از این فضا مى فرماید: هر کس همیشه به مسجد رفت و آمد داشته باشد یکى از این هشت چیز نصیبش مى گردد: نشانه اى محکم، برادرى قابل استفاده (علمى و معنوى)، دانشى تازه، رحمتى مورد انتظار، سخنى که به راه راست هدایت نماید یا از هلاکت برهاند و ترک گناهان از روى شرم و حیا و یا از ترس خدا.» 9

امام مجتبى علیه السلام تربیت شده پدرى همچون امیرالمؤمنین علیه السلام است که در فرمایشى، در بازداشتن از حضورفرزندش امام حسن مجتبى علیه السلامدرمجلسى نامطمئن مى فرماید: «فرزندم! از حضور در مجالس و محل هایى که تهمت زا بوده و گمان هاى بد در مورد آنها مى رود بپرهیز؛ زیراهمنشین بدانسان را دگرگون مى سازد.» 10

والدین باید با تمام وجود با درک سن و موقعیت فرزندان خود و کنترل غیرمستقیم آمد و شدها و دوستان آنان، با تدبیرى خاص مانع شرکت فرزندان خود در برخى جمع ها، محافل و جشن ها شوند. نقش والدین آن قدر اهمیت دارد که قرآن کریم مى فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارا» (تحریم: 6)؛ اى کسانى که ایمان آورده اید، خود و خاندانتان را از عذاب آتش حفظ کنید.

نقش دوست و دوست گزینى در روابط و اخلاق اجتماعى

بى شک، یکى از مؤثرترین عوامل در پرورش و رشد شخصیت انسان، مسئله رفاقت و دوست یابى است. اساسا افرادى که علاقه اى به انتخاب دوست و گزینش رفیق خوب ندارند انسان هایى تنها و منزوى هستند و بعکس، افرادى که دوستان زیادى دارند، انسان هایى با شخصیت متعادل و توان ارتباطى بالا مى باشند که قادرند در رویارویى با مسائل مختلف جامعه اعم از کامیابى ها و ناکامى ها، رفتار متعادلى را از خود نشان دهند.

دوست خوب به نشاط و سلامت روح انسان کمک کرده و رفیق بد روح انسان را به متزلزل ترین حالت ممکن مى رساند. قرآن کریم، شیطان را بدترین دوست انسان معرفى نموده، او را «سَاء قِرِینا»(نساء: 38)؛ یعنى بدترین دشمن همنشین معرفى مى نماید. بنابراین، دوستان به دو دسته «دوستان الهى» که انسان را در رسیدن به کمال کمک مى کنندو«دوستان شیطانى» که انسان رابه ورطه نابودى و ضلالت از صراط مستقیم مى کشانند تقسیم مى شوند.

امام مجتبى علیه السلام در بیانى شیوا، ویژگى هاى همنشین شایسته را چنین برمى شمرند: «اگر خواستى با کسى رفاقت کنى و احتیاج به مونس تو را به رفاقت واداشت، با کسى دوستى کن که رفاقت او زینت و آرایش براى شخصیت تو بوده و پاسدار خدمات تو باشد. هر گاه از او یارى طلبیدى، یارى ات کند. هرگاه سخنى گفتى، تو را تصدیق نماید. اگر به او نزدیک شدى، تو را محترم شمرده و مقامت را گرامى دارد. ا

گر دست نیاز به سویش دراز کردى، دستت را رد نکند. اگر مشکلى داشتى و گرهى در کارت افتاد، آن را بگشاید. اگر از تو نیکى و خوبى ببیند، آن را فراموش نکند، اگر خواسته اى داشتى، آن را برآورد. هرگاه خاموشى گزیدى، او با تو آغاز به سخن کند. اگر گرفتارى براى تو پیش آمد، با تو همدردى نماید. از جانب وى به تو رنج و گزندى نرسد. هنگام سختى ها تو را بى یاور نگذارد و اگر در حال تقسیم با هم به اختلاف برخیزید، تو را بر خود مقدم بدارد.» 11

به راستى، امام مجتبى علیه السلام چه زیبا حق مطلب را در این جملات بیان فرموده اند. بیاناتى که تمام جامعه شناسان و روان شناسان باید آن را سرلوحه کار خود قرار دهند. مى بینیم که با توجه به این حدیث وزین و متین، برخورد پسندیده در امر دوستى نیز مورد اقبال قرار گرفته است. دوستى یک رابطه دوجانبه است. امام علیه السلام در این بیان بلند، به این تعادل در رابطه، به زیبایى اشاره نموده اند.

امام دوم شیعیان علیه السلام در کلامى زیبا و خطاب به فرزند خود، آیین دوست یابى را مطرح مى فرمایند: «فرزندم! با هیچ کس دوستى مکن، مگر اینکه از رفت و آمد (ویژگى هاى روحى و اخلاقى و رفتارى) او آگاه گردى. هنگامى که دقیقا بررسى و تحقیق نمودى و معاشرت و دوستى با او را برگزیدى، آن گاه با او بر اساس گذشت و چشم پوشى از لغزش ها و یارى کردن در سختى ها، همراه باش.» 12

بدین ترتیب، انسان نباید با افراد فاسق فاخر دوست شود، اما وقتى با کسى بر اساس معیارهاى اسلامى دوست شد و سپس از او گناه مشاهده کرد، نباید رشته رفاقت را قطع کند، بلکه در چنین موقعیتى باید با ارشاد و نصیحت، او را به راه راست فرا خواند و اسباب دورى او از انحراف را فراهم آورد.

امام مجتبى علیه السلام پیروان خود را در یافتن و نگهدارى از دوستان خوب و مفید تشویق نموده اند و از دوستى با افراد سفیه و نادان برحذر مى دارند؛ چراکه انسان هاى سفیه و نادان به سبب نداشتن درک صحیح نمى توانند تصمیمات ارزشمند بگیرند و موقعیت شناس و رازدار نیستند و به خاطر نداشتن شعور کافى، گاه تمام زندگى خود را به تباهى مى کشانند و سبب خروج از راه حق مى شوند. امام مجتبى علیه السلامدوستى با انسان هاى سفیه و نادان را به شدت نکوهش کرده، مى فرمایند: «سفاهت و فرومایگى عبارت است از پیروى افراد پست و حقیر و همنشینى با گمراهان.» 13

آرى، مصاحبت با رفیق بد باعث مى شود که انسان هواداران خود را در اجتماع از دست بدهد و رفته رفته خود از همانان گردد. چنین فردى در جامعه جایگاهى ندارد؛ چراکه شخصیتش تحت تأثیر افراد احمق و نادان قرار گرفته و به رنگ آنان درآمده است.

در جایى دیگر، دوست صالح و شایسته خویش را چنین توصیف نمود: «او در چشم من از همه مردم بزرگ تر بود. بالاترین صفتى که او را چنین بزرگ کرده بود این بود که دنیا در نزدش کوچک و از استبداد و سلطه جهالت به دور بود. او هرگز دست به سوى فردى دراز نمى کرد، مگر نزد کسى که مورد اعتماد بود و نفعى در آن نهفته بود. او شکوه و ناله نمى کرد و خشمگین نمى شد و از پا درنمى آمد. بیشتر اوقات خاموش بود و چون سخن مى گفت سرآمد گویندگان بود.

در رفتار عادى اش، از غایت تواضع و فروتنى جلوه اى ناتوان داشت و چون نوبت به کار مى رسید، همانند شیر پرقدرت کار را سریع انجام مى داد و در محفل علما و دانشمندان به شنیدن علاقمندتر بود تا گفتن. اگر کسى در سخن گفتن بر او غالب مى شد در سکوت بر وى چیره نمى گشت. کارى را که انجام نمى داد، نمى گفت و کارهایى را که نگفته بود، انجام مى داد. چون دو کار پیش مى آمد که نمى دانست کدام یک نزدیک تر به رضاى خداست، آن را که به هواى نفس نزدیک تر بود، رها مى نمود. بر کارهایى که سزاوار نبود و از وى سر مى زد، احدى را ملامت و سرزنش نمى کرد.» 14

در این حدیث شریف، امام علیه السلام زبان به ستایش همنشین خود مى گشایند و از بزرگ منشى و ادب برخورد او سخن به میان مى آورند. در این کلام گهربار، رفتار و منش به دور از افراط و تفریط به نمایش نگاه ژرف انسان گذاشته شده است؛ توصیف همنشینى شده است که وقتى باید ساکت باشد سکوت اختیار مى کند (نه اینکه همواره سکوت کند) و زمانى که باید زبان بگشاید به زیبایى سخن مى گوید (نه اینکه همواره بگوید و بگوید) و این همان مصاحبت نیکو است که انسان از خداوند خواستار هدایت در آن است. انسانى که بداند در هر زمانى چه بگوید و چه کارى انجام دهد به طور قطع، از رفتارهاى ناهنجار اجتماعى که او را از این راه راست دور مى نماید پرهیز مى کند.

در حدیثى دیگر آمده است: مردى از امام حسن علیه السلامخواست که دوست و همنشین وى باشد. امام علیه السلام سه شرط را برایش مطرح نمود:1. از من ستایش و تعریف نکنى؛ زیرا من نسبت به خودم از تو آگاه ترم.2. مرا دروغگو ندانى؛ زیرا دروغگو رأى و عقیده درستى ندارد. 3. مبادا در برابر من از کسى غیبت کنى. چون آن مرد شرایط دوستى با آن حضرت را دشوار دید گفت: مى خواهم از درخواست خود منصرف شوم! امام علیه السلام فرمود: هرطور که مى خواهى انجام بده. 15

بنابراین، امام مجتبى علیه السلام افزون بر ویژگى هاى دوستان شایسته، ویژگى هاى ناپسند دوستان ناشایست را نیز برشمرده است تا پیروانش در انتخاب دوست آزادانه و آگاهانه عمل کنند تا ضمن مصون ماندن از خطرات و آفات دوستان بد، از منابع سرشار پیوند با نیکان بهره مند گردند.

براى مثال، شرط اول امام علیه السلامستایش و تعریف نکردن است؛ چون ستایش دیگران از انسان گاه باعث به هم ریختن تعادل روح انسان مى شود و انسان متکبر و مغرور شده و خودباورى کاذب به او دست مى دهد. نه اینکه امام علیه السلام این گونه باشند، بلکه ایشان مى خواهند به ما بیاموزند که مراقب نفس خود باشیم؛ چراکه ما انسان ها زود دچار عجب و حیرت از خود مى گردیم. و شرط دوم، همان بحث اعتماد متقابل است که به حسن معاشرت منجر مى شود و شرط سوم، رعایت حق و حقوق «سوم شخص غایب» است که حفظ آبروى او باعث حفظ آبروى دو دوست، و توجه به آن باعث بهتر شدن در رابطه اجتماعى دوطرفه مى باشد.

آداب معاشرت و حفظ حقوق همسایگى

در محیط اجتماعى انسان، افراد یا گروه هایى به طور طبیعى در تعامل با اویند. یکى از این گروه ها، همسایه و مجاوران محیط زندگى انسان مى باشند. همچنان که انسان در انتخاب دوست باید دقت کند، در انتخاب محل سکونت نیز با تحقیق و تفحص نسبت به همسایگان آن مکان، باید توجه داشته باشد. چنان که امام على علیه السلام به فرزندش امام حسن مجتبى علیه السلام در این باره این گونه نصیحت مى فرماید: «فرزندم! قبل از سفر از حالات همسفرت جست وجو کن و قبل از انتخاب محل مسکونى خویش درباره همسایه ات پرسش نما.» 16

این حدیث نشان دهنده اهمیت و تأثیرگذارى همسایه در رشد، پرورش و رفتار و منش انسان است؛ چراکه انسان ناگزیر با همسایه در ارتباط است و خود به خود، خود و فرزندانش در این محیط اجتماعى در حال رشدند. این عامل تربیتى در بیانى متین از امام مجتبى علیه السلام مورد توجه قرار گرفته و هنگامى که از آن حضرت در مورد شرف و بزرگوارى سؤال مى کنند، مى فرماید: «بزرگوارى و حفظ شرافت در این است که انسان با برادران دینى خود مدارا نموده و حقوق همسایگان را حفظ کند.» 17

بنابراین، صیانت از حقوق همسایه و باانصاف و مدارا رفتار نمودن با آنان از جمله امورى است که عزت و شرف آدمى را پایدار مى کند و افزون مى سازد. اصل «مدارا» همان اصلى است که باعث استحکام و دوام آداب و روابط اجتماعى شده و انسان را به مرز واقعى صراط مستقیم رهنمون مى کند. معمولاً افرادى که اهل مدارا و رفتار مى باشند، و از کاهى کوه نمى سازند، داراى بهترین موقعیت اجتماعى و متعادل ترین رفتار تعامل گرایانه مى باشند.

این رویکرد پیشوایان دین به حقوق همسایه و وظایف ایمانى نسبت به همسایه بسى سنگین و تعهدآور است و آنان خود نسبت به این امر حساس بودند و حقوق انسان ها را به طور کلى و حقوق همسایگان را به طور خاص از همه چیز مهم تر مى شمردند و به رعایت و اداى آنها پایبندى داشتند.

داشتن روحیه نشاط اجتماعى و نقش آن در تحکیم روابط اجتماعى

همان گونه که مى دانیم، روح و جسم انسان از یکدیگر تأثیر مى پذیرند. داشتن جسم سالم باعث داشتن روح سالم است و نیز داشتن روح سالم و روانى آرام باعث داشتن جسم سالم مى باشد. گاهى انسان آن قدر به بعد روحانى خود مى پردازد که از جسم خود غافل مى گردد و بعکس، گاه آن قدر به پرورش جسم خود مشغول مى گردد که روح خود را مریض و بیمار مى سازد. عدم تعادل در توجه به هر کدام از این ابعاد، پدیدآورنده مشکلات و دردسرهایى براى انسان است. برخى مى اندیشند اسلام فقط به بعد روحى انسان توجه نموده و هیچ آموزه اى در رابطه با جسم، اعم از خوردن، آشامیدن، ورزش و...، ندارد.

در حالى که با نگاهى نه چندان عمیق به اسلام و آموزه هاى قرآنى، درمى یابیم اسلام به بعد جسمانى توجه بسیارى نموده و راهنمایى هاى بسیار دقیقى در این باب مطرح فرموده است. اسلام به انسان تذکر داده که در هیچ کدام از این دو بعد (روحى و جسمى) افراط و تفریط ننموده و از نشاط و شادمانى خود را محروم نسازد. افرادى که داراى روحیه نشاط مى باشند افرادى سالم و جذاب هستند و در اجتماع نیز پرطرفدار و قابل اعتماد در روابط دوستانه مى باشند.

امام حسن مجتبى علیه السلام در کلامى، ویژگى انسان مؤمن را چنین بیان مى فرمایند: «از ویژگى هاى انسان هاى باایمان این است که در مسیر هدایت پرنشاط و شاد هستند و در عین حال، از پیروى شهوات نفسانى خوددارى مى کنند.» 18

البته علاوه بر رهنمودهاى امام مجتبى علیه السلام، در سیره ایشان نیز علاقه به ورزش و تفریحات و توجه به سرگرمى هاى نشاط آور از لابه لاى احادیث مشاهده مى شود. آرى، آن حضرت ضمن پرورش روحیه معنوى خویش، از ورزش و شرکت در تفریحات اجتماعى غافل نبودند.

عاصم بن ضمر مى گوید: روزى به همراه حسن بن على علیه السلام براى گردش و تفریح به ساحل فرات رفته بودیم. عصر آن روز در حالى که روزه بودیم آب صاف و زلال فرات روى سنگ ها و شن ها موج مى زد و تمام اشیاى داخل آب در مقابل چشمان ما خودنمایى مى کردند.

حسن بن على علیه السلام گفت: اگر لباس شنا داشتم داخل آب مى شدم و آب تنى مى کردم. گفتم: من دارم و آن را در اختیار شما مى گذارم. فرمود: پس خودت چه مى پوشى؟ گفتم: من همین طور به داخل آب مى روم. فرمود: این همان کارى است که من اصلاً آن را دوست ندارم و خوشم نمى آید. از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که مى فرمود: در داخل آب موجودات زنده اى است که باید از آنها شرم کنید و به احترام آنان بدون پوشش مناسب به داخل آب نروید. 19

تحیت و تشکر و نقش آن در تحکیم روابط اجتماعى

سنت قدردانى به قدرى اهمیت دارد که یکى از ویژگى هاى پروردگار متعال، «شکور» مى باشد: «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ» (شورى: 23)؛ همانا خداوند آمرزنده قدرشناس است. و «إِنَّ هَذَا کَانَ لَکُمْ جَزَاء وَکَانَ سَعْیُکُم مَشْکُورا» (انسان: 22) همانا این پاداشى براى شماست و از تلاش شما سپاس گزارى شده است.

خداوند در تربیت انسان، از او مى خواهد که اهل شکر و تشکر باشد و «ناسپاس» و «کفور» بار نیاید؛ هم پروردگار متعال را شکر کند و هم در اجتماع و رفتارهاى اجتماعى، در برخورد با مردم اهل سپاس و تحیت باشد. خداوند در قرآن به این مطلب اشاره مى فرماید: «وَإِذَا حُیِّیْتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا» (نساء: 86)؛ و هنگامى که به شما درودى گفته شد، سپس به درودى بهتر از آن یا همان را پاسخ دهید.

بنابراین، انسان از جانب پروردگار سفارش به «تحیت احسن» گردیده است. این روش پسندیده در کلام و سیره اجتماعى امام حسن مجتبى علیه السلام این امام «عدل محور» و «عدل گرا» نیز مشاهده مى گردد. روش شایسته امام علیه السلام در «تحیت احسن» به یکى از کنیزانش را چنین روایت مى کنند: انس بن مالک مى گوید: یکى از کنیزان امام مجتبى علیه السلام دسته گلى را به آن حضرت هدیه کرد.

حضرت آن دسته گل را با کمال میل پذیرفت و به او فرمود: تو را در راه خدا آزاد نمودم. سپس از این پاسخ زیبا بعضى گفتند: در برابر یک دسته گل، آزادى او یعنى چه؟! حضرت فرمود: «خداوند این گونه ما را تربیت نموده است؛ زیرا فرموده: "آن گاه که براى احترام به شما، هدیه دادند و یا تهنیت فرستادند، شما با وضع بهترى پاسخگوى تهنیت آنان باشید" سپس فرمود: برتر از هدیه او، آزادى و رهایى وى بود.» 20

بدین ترتیب، امام مجتبى علیه السلام از کنیز به سبب آن دسته گل چنین تشکر نمود تا هم از این طریق او را به انجام دادن عمل نیک ترغیب نماید و هم به او و رهروانش بیاموزد که باید به بهترین وجه ممکن در مقابل عمل نیک به پاسخ گویى و عکس العمل شایسته تر پرداخت (لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق).

مشورت و روحیه جمع گرایى

«شور»، «مشورت»، «مشاوره» و «شورا» به معناى رایزنى و بهره گیرى از اندیشه و نظر دیگران مى باشد که در اسلام و در منطق عملى پیشوایان حق از اهمیتى بسیار برخوردار است و به عنوان عملى رشددهنده و پرفایده مطرح شده است و این با مفهوم واژه «شورا» سازگار است؛ چراکه «شورا» در اصل از «شارَ العَمَل» گرفته شده است که به معناى بیرون آوردن عسل از کندو و عسل استخراج شده است. 21 همچنان که استخراج عسل ناب از کندو پرفایده است، نتیجه مشورت نیز، رسیدن به بهترین راهکار و ناب ترین طرح در یک امر است.

امام مجتبى علیه السلام در امور مختلف مشورت مى کرد و آموزه هاى کلامى و رفتارى آن حضرت در مشورت مصداق آیه شریفه «وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ» (آل عمران: 159) مى باشد، به گونه اى که نوشته اند: روزى معاویه بن خدیج به عنوان خواستگار به منزل آن حضرت آمد و امام علیه السلام در ضمن مذاکرات به وى چنین فرمود: «ما دختران خود را بدون نظرخواهى و مشورت با خودشان، شوهر نمى دهیم و در امر ازدواج آنان اقدام نمى کنیم.» 22

یعنى این گونه نیست که پدرى بدون مشاوره با دختر خود، او را به ازدواج پسرى درآورد. این مسئله بسیار مهم است که در محیط اجتماعى کوچکى همچون خانواده بسیار حایز اهمیت و توجه است. روابط اجتماعى در این محیط به گونه اى باید باشد که نظر تک تک افراد خانواده براى سایرین مهم باشد و در مسئله مهمى همچون ازدواج اهمیت مشاوره بیشتر نمود مى کند. چه بسا دیده شده پدرانى بدون رضایت دختران، آنان را به ازدواج فردى درآورده و از عاقبت کرده خود نادم و پشیمان گشته اند و بعکس، دخترانى که بدون مشاوره با پدر و مادر و استفاده از تجربه و نظر آنان، تن به ازدواجى خودخواهانه داده و در نتیجه، در مواردى تبعات شوم این تصمیم را متحمل شده اند.

سلامت تصمیم گیرى ها در گرو مشورت است. جامعه اى که فاقد سنت مشورت است، در تب و تاب خودمحورى ها و خودسرى ها مى سوزد و هیچ گاه روى عدالت را نمى بیند و بعکس، جامعه اى که در آن، شورا اصلى مسلم تلقّى مى گردد و از اجزاى حیات آن شمرده مى شود، در رسیدن به جامعه آرمانى و عدل گرا موفق تر و کامیاب تر است. سبط اکبر علیه السلام در جایى دیگر در بیان اهمیت مشورت مى فرماید: «هیچ گروهى مشورت نکرد، مگر اینکه به این وسیله به سوى رشدوکمال هدایت شد.» 23

بدین ترتیب امام مشورت کردن را عاملى براى هدایت و رشد انسان معرفى مى نماید و به انسان مى آموزد که خودرأیى او را به قعر هلاکت مى رساند. بنابراین، هر قدر انسان به سنت مشورت بیشتر اهمیت دهد جامعه بیشتر به سوى ترقى و رشد و تعادل نزدیک مى شود. و بعکس، جامعه اى که از حاکمانى مستبد و مسئولانى خودرأى برخوردار است به سوى نابودى و تحلیل پیش مى رود.

توجه به فقرا در زندگى اجتماعى

یکى دیگر از مهم ترین مباحثى که در لابه لاى گفتار معصومان علیهم السلامبه وضوح دیده مى شود بحث دست گیرى آن بزرگواران از نیازمندان و تلاش مستمر ایشان در رشد و پرورش «فرهنگ فقرستیزى» مى باشد. واضح است حکومتى که در پى برقرارى عدالت اجتماعى است و شعار آن همواره تشکیل جامعه عدالت محور مى باشد باید براى انجام چنین کارى تمام نیروى خود را با برنامه اى جامع در جهت برقرارى موازنه پول و ثروت به کار گیرد.

مى دانیم که قرآن کریم در آیات بى شمارى، انسان هاى باایمان را به انفاق تشویق مى نماید و براى رساندن جامعه به عدل مالى و جلوگیرى از به وجود آمدن طبقات بسیار غنى و بسیار فقیر، پاداش هاى دنیوى و اخروى فراوانى را براى این مهم برمى شمارد.

«مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ...» (بقره: 261)؛ کسانى که مالشان را در راه خدا مى بخشند، همچون مَثَل دانه اى است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه اى صد دانه باشد.

امام على علیه السلام پس از اینکه حاکم جامعه اسلامى شد، هرچند مدت حکومت آن بزرگوار کوتاه بود، تمام سعى و تلاش خود را براى ایجاد چنین جامعه آرمانى به کار گرفت؛ تا آنجا که خود آذوقه ها را شبانه به دوش مى کشید و در کوچه پس کوچه هاى شهر به دنبال تقسیم عادلانه بیت المال به بینوایان و یتیمان سرکشى مى نمود.

«هیچ کس در فضل و شرافت بعد از رسول خدا صلى الله علیه و آله همانند حسن بن على علیه السلام نبود. در خانه اش براى برآوردن نیازمندى هاى مردم باز بود. هرگاه از خانه خارج مى شد مردم جلوى پایش مى ایستادند، به گونه اى که کسى عبور نمى کرد تا آن حضرت عبور کند و یا داخل منزل شود.» 24 و نیز نوشته اند: «در میان اوصاف و ویژگى هاى امام حسن علیه السلامبه طور مکرر به شفقت و مهربانى نسبت به ایتام اشاره شده است.» 25

کمک و دست گیرى از مستمندان و سال خوردگان و فقرا و یتیمان از سوى آن حضرت در دوران حاکمیت امیرالمؤمنین علیه السلام و حکومت خود در کوفه و مدینه و بعد از آن به دو صورت انجام گرفت: الف) کمک هاى مستمر و همیشگى: این کمک ها که شامل سالمندان، ایتام، خانواده هاى شهدا، اصحاب صفه و... مى شد، در چارچوب منظمى به صورت ماهیانه انجام مى گرفت. گویا آنان حقوق بگیرانى بودند که بخش عمده اى از موقوفات و صدقات رسول خدا صلى الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلامو فاطمه زهرا علیهاالسلام و اموال شخصى امام مجتبى علیه السلامبه این امر اختصاص مى یافت.ب) کمک هاى مقطعى آن حضرت به فقرا: این کمک آن قدر زیاد بود که بخشش و دست گیرى آن حضرت زبانزد عموم مردم شده بود. 26

امام مجتبى علیه السلام حامى محرومان و درماندگان و بیچارگان و پناهگاه زنان بى سرپرست یتیمان بود. آن حضرت در ارزش تکریم و بخشش و نکوهش بخل مى فرماید: «خداوند بندگان بخشنده اش را بهشت وعده نموده و براى بخیلان جهنم را آماده کرده است؛ آن کس که دست بخشندگى به محتاج و نیازمند نداشته باشد، مسلمان نیست.» 27

شیخ رضى الدین حلّى مى نویسد: نقل شده که شخصى محضر مبارک امام حسن علیه السلام شرفیاب شد و عرض کرد: اى فرزند امیرمؤمنان، تو را سوگند مى دهم به حق کسى که این نعمت (امامت و ولایت) را بدون شفاعت کسى به تو عنایت نموده، از دشمنم انتقام بگیرى؛ چراکه او دشمنى است که به مردم حیله و ستم مى نماید و نه به پیر احترام مى کند و نه به کودک شیرخوار، ترحم.

امام حسن علیه السلام تکیه کرده بود، وقتى سخن آن شخص را شنید، برخاست و نشست و به او فرمود: دشمن تو کیست تا از او برایت انتقام بگیرم؟ گفت: فقر و نیاز. امام حسن علیه السلاملحظاتى سر مبارک خود را به زیر انداخت، سپس سر بلند کرده و به خادم خویش فرمود: همه این مبلغ را به آن شخص نیازمند بده. آن گاه رو به او کرد و فرمود: تو را به حق همان سوگندهایى که بر من دادى سوگند مى دهم، هر موقع این دشمن به سوى تو آمد نزد من بیا و دادخواهى کن.» 28

امام مجتبى علیه السلام گاهى علاوه بر برآوردن حاجت اشخاص، مسائلى را به آنها آموخت. نوشته اند که روزى مردى از امام مجتبى علیه السلام کمک خواست. آن حضرت در پاسخش فرمود: «همانا اظهار حاجت و درخواست شایسته نیست، مگر در سه مورد: 1. چنانچه بدهى سنگین و ناگوارى به وجود آید؛ مانند پرداخت دیه؛ 2. فقرى که انسان را زمین گیر و تیره بخت نماید؛ مانند قرض هاى سنگین؛ 3. فشار وحشتناک و شکننده اى که بر انسان وارد شود؛ مثل اینکه اتفاقات ناخوشایندى پشت سرهم برایش اتفاق بیفتد

آن مرد عرض کرد: سؤالم به خاطر یکى از این سه امر است. امام علیه السلام صد دینار به او بخشید. مرد سائل خواسته اش را نزد امام حسین علیه السلامنیز مطرح نمود. آن حضرت 99 دینار به وى داد. سپس نزد عبداللّه بن عمر آمد و درخواست خود را پیش او نیز مطرح نمود. عبداللّه بن عمر هفت دینار به او داد. مرد فقیر رو به عبداللّه کرده، گفت: حسنین علیهماالسلامکمک زیادى به من کردند، تو چرا به این مقدار؟ عبداللّه بن عمر جواب داد: تو مرا با آن دو بزرگوار مقایسه مى کنى؟! آنان از چهره هاى درخشان دانش اند، و بذل و بخشش زیادى دارند.

29

از این برخورد زیباى امام مجتبى علیه السلام با آن مرد فقیر چند نکته و مطلب اساسى به دست مى آید:  الف) سفارش امام حسن علیه السلام به سائل که باید توجه به نیازمندى خود داشته باشد و بى دلیل دست نیاز به سوى دیگران دراز نکند. ب) احترام امام حسین علیه السلام به برادر بزرگ تر در اعطاى یک درهم کمتر از برادر بزرگ تر. ج) اعتراف عبداللّه بن عمر به بزرگوارى و بخشندگى دو سبط گرامى رسول خدا صلى الله علیه و آله و پیشى نگرفتن او از آن دو بزرگوار

.

بنابراین، جهت گیرى امام مجتبى علیه السلام در چگونگى حمایت و دست گیرى از یتیمان و نیازمندان بیانگر حساسیت و اهتمام ایشان به این امر است. و از میان سخنان ایشان چنین استفاده مى شود که انسان در برابر نیازمندان و مستضعفان و مردم پیرامونش مسئول است و نباید تنها به منافع خویش بیندیشد و دچار خودپسندى شود، بلکه با الهام از آموزه هاى ائمّه اطهار علیهم السلام در به کارگیرى محبت و دست گیرى از یتیمان و نیازمندان پافشارى

کلمات قصار امام حسین (ع)


*هر کس  خدا را بپرستد و حق بندگی او را بجای آورد ،خداوند به او بیش از آنچه

می خواهد می رساند.

*اگر سه چیز نبود ، هرگز فرزند آدم سر تسلیم فرو نمی آورد :فقر و نیازمندی ،بیماری و مرگ.

*اسقاط تدریجی خدا بر بنده خود ،این است که تمام نعمتها را بر او می بخشد و شکر و

 سپاس را از او میگیرد.

*بخیل کسی است که در سلام کردن بخل ورزد.نیز می فرماید به کسی که سلام نداده

اجازه صحبت ندهید.

*کسی از نظر مقام ومنزلت بزرگوارتر است که به زرق و برق دنیا در دست هر که باشد

ارزش قائل نشود.

*هر کس از کار فرو ماند و راه تدبیر بر او بسته شود ، کلیدش مداراست.

*بپرهیز از کاری که برای آن ناچار به عذر خواهی شوی . زیرا مومن نه بدی کند و نه پوزش طلبد ولی منافق هر روز بدی می کند و عذر می خواهد .

*خداوندا مرا با احسان خود ، فزون طلب منما و با بلا و گرفتاری ادب مکن



9 روش موثر و شگفت‌انگیز برای درس خواندن


شاید این مسئله بدیهی و واضح باشد. اما سخنرانی‌های طولانی استادان و زمان شروع کلاس‌ها در ساعات اولیه صبح، اغلب باعث شده شرکت در کلاس تا حدودی سلیقه‌ای و دلبخواهی شود. بهترین شیوه برای آمادگی در امتحانات، حضور در کلاس درس می‌باشد. در این صورت می‌توانید با سلسله مراتب درسی آشنا شده و از مطالبی که از آنها امتحان گرفته می‌شود، مطلع شوید.

بسیاری از دانشجویان از همان دوران ابتدایی به دنبال شیوه صحیح یادگیری و درس خواندن بوده‌اند. از شیوه‌هایی مانند حفظ کردن گرفته تا حبس کردن خود در یک اتاق ولی در اینجا شیوه‌های موثری برای مطالعه آورده شده است.

اخیرا روزنامه نیویورک تایمز در گزارشی اعلام کرده بسیاری از این عادت‌های مطالعه هیچگونه توجیه علمی ندارند حتی برخی از این شیوه‌ها تاثیری برخلاف شواهد و تصورات موجود دارند.

در ادامه برخی از شیوه‌های موثر مطالعه و یادگیری را مرور می‌کنیم:

1- تغییر متناوب مکان مطالعه و درس خواندن:

اگرچه بسیاری از دانشجویان به مطالعه در کتابخانه شدیدا معتقد هستند، اما دانشمندان علم ادراک بر این باورند تغییر متناوب محیط مطالعه برای یادگیری بسیار موثر است. چرا که حافظه انسان بر اساس موقعیت و مکان شکل می‌گیرد در نتیجه تغییر محیط مطالعه، میزان به خاطر سپردن چیزهایی که یاد گرفته‌اید را افزایش خواهد داد.

2- مطالعه و انجام تکالیف گروهی:

هیچ وقت قدرت همکلاسان و هم گروه های خود را دستکم نگیرید. به ویژه وقتی که بر روی یک مسئله دشوار کار می‌کنید. تقسیم مسوولیت یکی از راه‌های موثر جهت فائق آمدن بر مشکلات و کاهش حجم کاری و درسی می‌باشد و به شما اطمینان می‌دهد که درس را بهتر بفهمید. این فعالیت گروهی ممکن است حتی منجر به پیدا کردن یک دوست جدید شود.

3- استفاده از کارت‌های فلش:

بعضی وقت‌ها بهترین شیوه، همان شیوه‌ای است که همیشه از آن استفاده می‌شود. درست است که کارت‌های فلش قدیمی هستند اما هنوز وسایل خوب و قابل اتکایی هستند. نوشتن نکته‌ها، تعاریف و توضیحات بیش از یک بار، به نقش بستن اطلاعات در حافظه کمک می‌کنند. ضمن اینکه این کارت‌ها یک وسیله بسیار عالی جهت یادآوری و تداعی تعریف‌ها می‌باشند.

4- امتحان دادن:

هر چقدر هم که از امتحان تنفر داشته باشید اما مطالعات نشان می‌دهد یک ارزشیابی جدی مانند امتحان نه تنها مؤید میزان دانش دانشجویان است بلکه می‌تواند کیفیت و ارزش علمی دانشجویان را نیز افزایش دهد. آزمون‌های متناوب به یادگیری دوباره و به خاطر آوردن اطلاعات ما کمک می‌کند، ضمن اینکه در هنگام آماده شدن برای امتحانات نهایی تازه به ارزش و عملکرد امتحانات طول ترم پی می‌بریم.

5- خوابیدن

یک ذهن خسته، ذهنی کند است. پس به اندازه کافی بخوابید و شاهد افزایش معدل درسی خود باشید.

6- خود را در هیچ گروه یا دسته‌ای قرار ندهید

دانشجویان اغلب خود را در یک دسته خاص طبقه‌بندی می‌کنند. به عنوان مثال خود را دانشجوی دارای هوش دیداری یا دارای هوش شنیداری قلمداد می‌کنند یا اینکه برخی معتقدند طرف چپ مغزشان فعال‌تر است یا برخی بر این باورند که طرف راست مغزشان فعال‌تر است. تحقیقات نشان می‌دهد که این طبقه‌بندی‌ها به میزان زیادی همراه با خطاست. بهترین شیوه این است که به جای نگرانی درباره اینکه در کجای فرآیند یادگیری قرار دارید، مناسب ترین شیوه یادگیری را مطابق با توانایی‌های خود پیدا کنید.

7- حضور در کلاس

شاید این مسئله بدیهی و واضح باشد. اما سخنرانی‌های طولانی استادان و زمان شروع کلاس‌ها در ساعات اولیه صبح، اغلب باعث شده شرکت در کلاس تا حدودی سلیقه‌ای و دلبخواهی شود. بهترین شیوه برای آمادگی در امتحانات، حضور در کلاس درس می‌باشد. در این صورت می‌توانید با سلسله مراتب درسی آشنا شده و از مطالبی که از آنها امتحان گرفته می‌شود، مطلع شوید.

8- خود را غرق جزوه‌ها و منابع درسی متعدد نکنید

با توجه به این ضرب‌المثل قدیمی که کیفیت بهتر از کمیت است، یافته‌های دانشمندان نشان می‌دهد غرق شدن در خیل عظیم جزوه‌ها و کتاب‌های درسی متعدد شیوه موثری برای یادگیری نیست. بلکه بهترین شیوه تمرکز بر روی یک موضوع و وقت گذاشتن بر روی آن تا زمان تسلط کامل بر روی مطالب موجود در آن کتاب می‌باشد. همیشه سعی کنید کمتر بین موضوعات مختلف گشته ومنبع خود را تغییر دهید. به عبارت ساده تر از این شاخ به آن شاخ نپرید در این صورت کمتر خسته شده و بیشتر یاد می‌گیرید.

9- منظم باشید

تنها چیزی که از داشتن یک ضر‌ب‌الاجل زمانی بدتر است، از دست دادن این ضرب‌الاجل می‌باشد. پس سعی کنید همیشه منظم باشید و از تعلل و به تعویق انداختن وظایف خود اجتناب کنید.

سخنان پند آموز بزرگان دين و ائمه اطهار


حضرت محمد(ص)


از همه بدبختان بدبختتر کسی است که فقر دنیا و عذاب آخرت را با هم دارد

*****

حضرت محمد(ص)

ترس از مردم ، شما را از رعایت حقی که میدانید باز ندارد

*****

امام علي (ع)

بادوستت چنان باش که گوئی روزی با تو دشمن میشود وبا دشمنت چنان رفتار کن که گویی روزی با تو دوست می شود.

*****

امام علي (ع):
هرگاه بر دشمنت چیره شدی ، درگذشتن از او را شکرانه ی چیرگی بر وی قرار ده.


*****

امام علي (ع)
اگر انسانها بدانند با هم بودنشون چقدر محدوده محبتشون نا محدود می شود.

*****

امام علي (ع)
هیچ دشمنی برای انسان٬ ستمگرتر از نفس او نیست.

*****

امام علي (ع):
بد ترین شما کسانی هستند که سخن چینی می کنند و میان دوستان جدائی می افکنند وبرای افراد پاکدلمن عیب جوئی می کنند.

*****

امام علي (ع):
بالاترین عبادت تفکر و تعقل است.

*****

امام علي (ع):
کسی که به رعیت خود ستم ورزد٬ خداوند حکومتش را زایل سازد و در هلاکت و نابودی وی تعجیل کند.

*****

امام علي (ع):
بپرهیز از خونها٬ و ریختن آن بناروا٬ که چیزی چون ریختن خون بناحق٬ آدمی را به کیفر نرساند٬ و گناه را بزرگ نگرداند٬ و نعمت را نبرد٬ و رشته ی عمر را نبرد.

*****

حضرت فاطمه (س)
بهترین شما کسی است که در برخورد با مردم نرم تر و مهربان تر باشد و ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهربان و بخشنده اند.



امام حسن  (ع)

چنان براى دنیایت تلاش كن كه گویا همیشه زنده‏اى، و چنان براى آخرتت تلاش كن كه گویى فردا مرگت فرا مى‏رسد.

*****

امام حسن (ع)
چنان با مردم رفتار نما كه ‏دوست دارى با تو رفتار كنند.

*****

امام حسين (ع)

جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد

*****

امام باقر (ع)
خدا در روز قیامت نسبت به حساب بندگانش به اندازه عقلی که در دنیا به آنها داده است باریک بینی می کند

*****

امام رضا (ع)

هیچ بنده ‏اى حقیقت ایمانش را کامل نمى ‏کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین‏ شناسى، تدبر نیکو در زندگى، و شکیبایى در مصیبت‏ها و بلاها.

*****

امام حسن عسكري )

عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است.


*****


امام حسن عسكري (ع)
تمام پلیدیها در خانه ای قرار داده شده و کلید آن دروغگویی است

رهبر معظم انقلاب درباره عزاداری چه فتاوایی دارند؟

  متن این استفتائات به شرح زیر است.
 
۱- صدمه وارد كردن به بدن در حد كوبیدن سر به دیوار، چنگ زدن به صورت، به صورت زدن، سینه زنی تا حدی كه سینه‌ها ولو جزئی آسیب ببیند و یا این كه از بدن خون جاری شود چه حكمی دارد؟

ج: عزاداری به شیوه مرسوم و سنتی از اعظم قربات الی الله تعالی و موجب اجر و ثواب است لكن باید از هرگونه كاری كه موجب وهن مذهب باشد پرهیز شود همچنین هر عملی كه ضرر قابل توجهی برای انسان داشته باشد، حرام است.
 
۲- راه‌اندازی دسته‌‌های عزاداری در ساعات پایانی شب در خیابان‌ها و محله‌ها چه حكمی دارد؟

ج: به راه انداختن دسته‌های عزاداری برای سیدالشهدا و اصحاب ایشان علیهم‌السلام و شركت در امثال این مراسم امر بسیار پسندیده و مطلوبی است و از بزرگترین اعمالی است كه انسان را به خداوند نزدیك می‌كند، ولی باید از هر عملی كه باعث اذیت دیگران می‌شود و یا فی نفسه از نظر شرعی حرام است، پرهیز گردد.
 
۳- حكم پخش صدای مراسم سینه‌زنی و نوحه‌خوانی و یا نوار آن از طریق بلندگوهای مساجد و حسینیه‌ها در شهرها و محله‌ها چیست؟

ج: واجب است برگزاركنندگان مراسم و عزاداران تا حد امكان از اذیت و ایجاد مزاحمت برای همسایگان بپرهیزند هر چند با كم كردن صدای بلندگو و تغییر جهت ان به طرف داخل باشد.
 
۴- آیا جایز است كه سخنرانها و مداحان از عزاداران و مردم حاضر در مراسم عزاداری مطالبه كنند كه مردم بلند و با صدا گریه كنند و یا هنگام دعا دستشان را بالا بیاورند. آیا بلندی و كوتاهی صدا تفاوتی در كیفیت ثواب عزاداری ایجاد می‌كند؟

ج: فی نفسه منعی ندارد.
 
۵- استفاده از ادوات موسیقی(محلی یا غیر آن) نظیر طبل، سنج، دمام و ...برای عزاداری اباعبدالله(ع) در هیات‌هاچه حكمی دارد؟

ج: استفاده از آلات موسیقی،مناسب با عزاداری سالار شهیدان علیه‌السلام نیست و شایسته است، مراسم عزاداری، به همان صورت متعارفی كه از قدیم متداول بوده، برگزار شود.البته، استفاده از طبل و سنج به نحو متعارف، اشكال ندارد.
 
۶- استفاده از مال مجهول المالك و یا مخلوط قطعی به حرام در هیات عزاداری جایز است؟

ج: جایز نیست.
 
۷- آیا می‌توان از باقی‌مانده پولی كه از محرم سال گذشته برای هزینه ایام عزاداری بصورت عمومی از مردم گرفته شده است، در محرم امسال هزینه كرد؟

ج: مانعی ندارد
 
۸- حمل علم و كتل و پرچم‌های بزرگ چه وجهی دارند؟ بعضی علم‌ها به قدری بزرگ است كه باید چندین نفر زیر آن قرار بگیرند. ضمن این كه در برخی نواحی اعتقاداتی درباره این وسایل وجود دارد كه موجب  وهن اسلام و علی‌الخصوص شیعه می‌شود. آیا انجام این كارها جایز است؟

ج: استفاده از علم در عزاداری سید‌الشهدا علیه‌السلام فی نفسه اشكال ندارد ولی نباید جزء دین شمرده شود لكن حمل پرچم و كتل اشكال ندارد.
 
۹- عزاداری اعم از سینه‌زنی، جلسات روضه‌خوانی و راه‌اندازی دستجات برای عزاداری غیر از سیدالشهداء چه حكمی دارد؟

ج: فی نفسه منعی ندارد.
 
۱۰- حكم تصویربرداری و نورپردازی در هیات‌های مذهبی به نحوی كه یادآور كنسرت‌های موسیقی غربی باشد چیست؟

ج: باید از انجام هر كاری كه با شأن و جایگاه مجالس عزاداری اهل بیت علیهم‌السلام منافات دارد پرهیز شود.
 
۱۱- حكم برگزاری مراسم عقد و عروسی در ایام محرم و صفر و دیگر ایام عزاداری ائمه معصومین چه حكمی دارد؟

ج: مجرد انجام عقد در ایام عزاداری فی نفسه منعی ندارد ولی برگزاری مجالس جشن و انجام كارهایی كه موجب هتك و بی‌حرمتی گردد، در خصوص ایام عزا جایز نبوده و حرام است.

صلوات بر امام حسين عليهم السلام


اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عَبْدَيْكَ وَ وَلِيَّيْكَ وَ ابْنَيْ رَسُولِكَ وَ سِبْطَيِ الرَّحْمَةِ وَ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلادِ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ سَيِّدِ النَّبِيِّينَ وَ وَصِيِّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ أَشْهَدُ أَنَّكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ أَمِينُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِينِهِ عِشْتَ مَظْلُوما وَ مَضَيْتَ شَهِيدا وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمَامُ الزَّكِيُّ الْهَادِي الْمَهْدِيُّ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَيْهِ وَ بَلِّغْ رُوحَهُ وَ جَسَدَهُ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَ السَّلامِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ الْمَظْلُومِ الشَّهِيدِ قَتِيلِ الْكَفَرَةِ وَ طَرِيحِ الْفَجَرَةِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ أَشْهَدُ مُوقِنا أَنَّكَ أَمِينُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِينِهِ قُتِلْتَ مَظْلُوما وَ مَضَيْتَ

شَهِيدا وَ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى الطَّالِبُ بِثَارِكَ وَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ التَّأْيِيدِ فِي هَلاكِ عَدُوِّكَ وَ إِظْهَارِ دَعْوَتِكَ وَ أَشَهَدُ أَنَّكَ وَفَيْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصا حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً خَذَلَتْكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَلَبَّتْ عَلَيْكَ وَ أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِمَّنْ أَكْذَبَكَ وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّكَ وَ اسْتَحَلَّ دَمَكَ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ خَاذِلَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ سَمِعَ وَاعِيَتَكَ فَلَمْ يُجِبْكَ وَ لَمْ يَنْصُرْكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ سَبَى نِسَاءَكَ أَنَا إِلَى اللَّهِ مِنْهُمْ بَرِي‏ءٌ وَ مِمَّنْ وَالاهُمْ وَ مَالَأَهُمْ وَ أَعَانَهُمْ عَلَيْهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوَى وَ بَابُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَي وَ الْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا وَ أَشْهَدُ أَنِّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِمَنْزِلَتِكُمْ مُوقِنٌ وَ لَكُمْ تَابِعٌ بِذَاتِ نَفْسِي وَ شَرَائِعِ دِينِي وَ خَوَاتِيمِ عَمَلِي وَ مُنْقَلَبِي فِي دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي

 


اهمیت گریه برای امام حسین (ع)

  یکى از اصحاب نزدیک امام جعفر صادق علیه السلام به نام زید شحّام حکایت کند:
روزى به همراه عدّه اى در محضر پربرکت آن حضرت بودیم ، یکى از شعراء به نام جعفر بن عفّان وارد شد و حضرت او را نزد خود فرا خواند و کنار خود نشانید و فرمود: اى جعفر! شنیده ام که درباره جدّم ، حسین علیه السلام شعر گفته اى ؟
جعفر شاعر پاسخ داد: بلى ، فدایت گردم .
حضرت فرمود: چند بیتى از آن اشعار را برایم بخوان .
همین که جعفر مشغول خواندن اشعار در رثاى امام حسین علیه السلام شد، امام صادق علیه السلام به قدرى گریست که تمام محاسن شریفش خیس ‍ گردید؛ و تمام اهل منزل نیز گریه اى بسیار کردند.
سپس حضرت فرمود:


به خدا قسم ، ملائکه مقرّب الهى در این مجلس ‍ حضور دارند و همانند ما مرثیّه جدّم حسین علیه السلام را مى شنوند؛ و بر مصیبت آن بزگوار مى گریند.
آن گاه خطاب به جعفر بن عفّان نمود و اظهار داشت : خداوند تو را به جهت آن که بر مصائب حسین سلام اللّه علیه ، مرثیّه سرائى مى کنى اهل بهشت قرار داد و گناهان تو را نیز مورد مغفرت و آمرزش خود قرار داد.
بعد از آن ، امام علیه السلام فرمود: آیا مایل هستى بیش از این درباره فضیلت مرثیّه خوانى و گریه براى جدّم ، حسین علیه السلام ، برایت بگویم ؟
جعفر بن عفّان شاعر گفت : بلى ، اى سرورم .
حضرت فرمود: هرکس درباره حسین علیه السلام شعرى بگوید و بگرید و دیگران را نیز بگریاند، خداوند او را مى آمرزد و اهل بهشت قرارش ‍ مى دهد
اختیار معرفة الرّجال : ص 289، ح 508.

عاشورا

اگر چه قبر حقيقى سيدالشهدا (ع) در دلها و قلبهاست كه بناى آن از دوران كودكى در سرزمين دل شيعيان و عاشقانش گذارده شد؛ اما مرقد شريف آن حضرت همواره از آثار و بركات متعددى برخوردار بوده است .

ضريح مقدس و حرم مطهر امام حسين (ع) يادگارى از جان نثارى و فداكارى او و يارانش در راه خدا مى‏باشد. مرقدى كه جاى عترت آدميان براى ابد و دوام خواهد بود، و سزاوار است كه اين بارگاه شريف و غم‏انگيز و شور آفرين، همواره زيارتگاه مردم جهان شده و انسانها ، فداكارى و عشق و صفا را از خفتگان اين مرقدهاى شريف ، سرمشق گيرند.

حرم حسين كعبه دلهاست . و اين كعبه طوافگاه زائران و قبله اميدواران و دارالشفاى دردمندان و پناهگاه توبه كنندگان و گنهكاران است.

آرى، عاشقان كويش و دلباختگان رويش ، پروانه‏وار خود را در اطراف ضريح مطهرش گردانيده و به آتش عشق و محبت او، پر و بال خويش را مى‏سوزانند و اشك شوق و اشتياق بر چهره و رخسار مى‏افشانند، و بر مظلومى و مصيبتهاى او و خاندانش ناله سر مى‏دهند براستى «اين چه شمعى است كه جانها همه پروانه اوست».

 

برگرد حريم تو ، كه دست طلب ماست‏

چون دامن شمعى است، كه پروانه بگيرد

فضل و شرافت كربلا و مرقد مطهر سيدالشهدا (ع) چنان است كه امام صادق (ع) فرمود: «قبر ابى عبدالله الحسين (ع) از آن روزى كه در آنجا دفن شد، باغى از باغهاى بهشتى است» (1).

با ذكر اين مختصر ، شايسته است جهت آگاهى و آشنايى با چگونگى حرم و مرقد شريف امام حسين (ع) و تحولات عمارت شريف ، مطالبى به طور اجمال ذكر گردد.

محل دفن آن حضرت كه همان گودال قتلگاه است ، اكنون داراى سقفى است كه روى آن صندوق مبارك نهاده شده و روى صندوق ، ضريح در ميان روضه منوره ، و روضه نيز در بين مسجد (مسجد بالا سر و مسجد پشت سر) و در طرف پايين پا در زاويه روضه قبور شهدا مى‏باشد اين مجموعه هم اكنون حرم امام حسين (ع) را تشكيل مى‏دهد، و حرم نيز ميان رواق و رواق در وسط صحن و صحن محور آبادانى زمين كربلا بوده و مى‏باشد.

 

ضريح مقدس در وسط واقع است و از نقره خالص ساخته شده كه در پيش روى آن با طلا و به خط نسخ نوشته شده: «ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون»، و در بالاى سر، «آيه نور» نوشته شده است .

 

صحن مطهر حسين (ع) داراى هفت باب است كه عبارتنداز:

1- باب قبله كه ساعتى بر فراز آن نصب است ،

2- باب قاضى الحاجات عاشورا

 

3- باب زينبيه كه در حدود تل زينبيه قرار دارد

4- باب سلطانى

5- باب بازار بزازها

6- باب سدره كه در شمال صحن بوده و به بازار و اطراف راه دارد

7- باب صافى كه به درب بين الحرمين نيز معروف است.

 

تاریخچه :

از اخبار چنين بر مى‏آيد كه بارگاه حسينى هفت مرتبه - به غير از عمارت موجود - بنا نهاده شده است .

عمارت اول: بارگاه سيدالشهدا (ع) پس از ساختن قبر شريف آن حضرت براى اولين بار در دوران بنى اميه بنا گرديد ، اخبار و روايات بسيارى آمده كه در زمان بنى اميه سقفى بر روى مزار امام و مسجدى (ظاهراً توسط بنى اسد) نزديك آن ساخته شد و تا زمان هارون الرشيد (سال 193 ) همچنان باقى بود.

عمارت دوم : بعد از تخريب مرقد شريف ، توسط هارون ، در زمان مأمون خليفه عباسى، عمارت دوم بنا شد، و تا سال 232 باقى بود .

اما از آن سال تا سال 247 متوكل چهار بار امر به خرابى و انهدام قبر كرد، و اوقاف حاير مبارك را برد و ذخاير آن را تاراج كرد.

عمارت سوم : سومين بار مرقد مطهر امام به دست «منتصر» تجديد بنا شد، و تا سال 273 باقى بود.

عمارت چهارم : تجديد بناى مرقد امام براى چهارمين بار به دست محمد بن زيد بن حسن بن محمد بن اسماعيل بن زيد بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب ، ملقب به «داعى صغير» پادشاه طبرستان انجام گرفت.

عمارت پنجم : بناى عضد الدوله ديلمى بود، كه در سال 369 بنا شد، و در زمان او بود كه رواقى به دست عمران بن شاهين معروف به «رواق عمران» در حاير حسين ساخته شد.

عمارت ششم : ششمين بار بارگاه حسين به دست حسن بن مفضل بن سهلان ابومحمد رامهرمزى ، وزير سلطان الدوله ديلمى نوسازى شد.

عمارت هفتم : عمارت موجود است كه در سال 767 بعد از سرنگونى دولت آل بويه به سال 310 به دستور سلطان اويس ايلخانى ساخته شد، و در سال 786 فرزندش احمد بن اويس در تكميل آن كوشيد و تاريخ آن در بالاى محراب و نزديك سر شريف آن حضرت نگاشته شده است . (2)

شاید برای اکثر ما جالب باشه که بدانیم شخصیت‌های مشهور و دانشمندانی که در

شاید برای اکثر ما جالب باشه که بدانیم شخصیت‌های مشهور و دانشمندانی که در کتب درسی و غیردرسی (ویا از طرق دیگر) با آنها آشنا می‌شویم دارای چه مقدار از توانایی هوشی(Intelligence Quotient) یا به اختصار IQ هستند؟

در ابتدا باید به این موضوع اشاره کنم , افرادی که دارای ضریب هوشی بالاتر از ۱۳۰ هستند افرادی تیزهوش و آنهایی که دارای IQ بالا تر از ۱۵۰ هستند را نابغه می‌نامند.

آلبرت اینشتین IQ=160

آرنولد(بازیگر ترمیناتور)IQ=135

بتهونIQ=165فرانکلینIQ=160

بیل کلینتون(رئیس جمهور اسبق امریکا)IQ=1

بیل گیتسIQ=160

پاسکالIQ=195

بابی فیشرIQ=187

داروینIQ=165

چارلز دیکنزIQ=180

آیزنهاورIQ=122

هگلIQ=165

گالیلهIQ=185

گری کاسپارفIQ=190

جرج بوش پدرIQ=98

جرج بوش پسرIQ=125

هانس کریستین اندرسونIQ=145

جیمز واتIQ=165

کندیIQ=119

گوتهIQ=210

کپلرIQ=175

لئوناردو داوینچیIQ=220

ناپلئونIQ=145

نیکول کیدمنIQ=132

شارون استونIQ=154

اسحاق نیوتونIQ=190

ولترIQ=190

 

احادیثی درباره عطر زدن


رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
اَلطّيبُ يَشُدُّ القَلبَ؛
بوى خوش قلب را تقويت مى كند.
كافى، ج6، ص510، ح6

------------------------------------
رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
إِنَّ خيارَ عِبادِ اللّه  الموفونَ المُطَيِّبونَ؛
بهترين بندگان خدا كسانى هستند كه به وعده وفا كنند و بوى خوش بكار برند.
نهج الفصاحه، ح850


------------------------------------
امام صادق عليه السلام :
صَلاةُ مُتَطَيِّبٍ أَفضَلُ مِن سَبعينَ صَلاةً بِغَيرِ طيبٍ؛
يك نماز با عطر بهتر از هفتاد نماز بدون عطر است.
كافى، ج6، ص511، ح7

-----------------------------------
رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
ما طابَت رائِحَةُ عَبدٍ إِلاّ زادَ عَقلُهُ؛
هيچ كس خوشبو نگرديد مگر اين كه بر عقلش افزوده شد.
مستدرك الوسائل، ج1، ص418، ح1044

 

------------------------------------
رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
ثَلاثٌ حَقٌّ عَلى كُلِّ مُسلِمٍ: اَلغُسلُ يَومَ الجُمُعَةِ وَالسِّواكُ وَ الطّيبُ؛
سه چيز است كه بر هر مسلمانى لازم است: غسل جمعه، مسواك زدن و استعمال بوى خوش.
نهج الفصاحه، ح1256

------------------------------------
رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
خَمسٌ مِن سُنَنِ المُرسَلينَ: اَلحَياءُ وَالحِلمُ وَالحِجامَةُ وَالسِّواكُ وَالتَّعَطُّرُ؛
پنج چيز از سنت پيغمبران است: حيا، حلم، حجامت، مسواك و عطرزدن.
نهج الفصاحه، ح1463

------------------------------------

امام كاظم عليه السلام :
لايَنبَغى لِلرَّجُلِ أَن يَدَعَ الطّيبَ فى كُلِّ يَومٍ فَإن لَم يَقدِر عَلَيهِ فَيَومٌ وَيَومٌ لا، فَإِن لَم يَقدِر فَفى كُلِّ جُمُعَةٍ وَلايَدَع؛
شايسته است كه مرد هر روز از عطر استفاده كند، اگر هر روز نتوانست، يك روز در ميان عطر زند و چنانچه اين هم مقدورش نبود جمعه ها را ترك نكند.
كافى، ج6، ص510، ح4

 

------------------------------------
امام صادق عليه السلام :
جاءَتِ امرَأَةٌ إِلى رَسولِ اللّه  صلى الله عليه و آله فَقالَت: يا رَسولَ اللّه  ما حَقُّ الزَّوجِ عَلَى المَرأَةِ؟ قالَ: ... وَعَلَيها أَن تَطَيَّبَ بِأَطيَبِ طيبِها؛
زنى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: يا رسول اللّه ، حق مرد بر زن چيست؟ حضرت فرمودند:... و اينكه خود را براى او بيارايد و با بهترين عطرها خوشبو كند.
كافى، ج5، ص508، ح7

 

------------------------------------
امام باقر عليه السلام :
ـ فى أَحكامِ النِّساءِ ـ لايَجوزُ لَها أَن تَتَطَيَّبَ إِذا خَرَجَت مِن بَيتِها؛
جايز نيست زن با بوى خوش از خانه بيرون برود.
بحارالأنوار، ج103، ص255، ح1

 

 

نسخه ی شفابخش امام هشتم برای زندگی امروز ما


نقطه تحول
نقطة تحول و تغییر زندگی‌ها کجاست؟
 
لحظات تصمیم‌گیری و انتخاب.

 

تصمیمات کور یا تصمیمات بینا؟
تصمیمات بینا که با ملاکهای واقعی انجام میشود.


 
در لحظة تصمیم‌گیری، باید از خود یک سؤال را بپرسیم: خدا، کدام را می‌پسندد؟
 
میخواهم میهمانی بدهم. طبق رسم خودمان زن و مرد سر یک سفره مینشینند ولی طبق نظر خدا حضور زن و مرد نامحرم بر سر یک سفره پسندیده نیست.
 
میخواهم بر سر فرزند کوچکم داد بکشم ولی خدا ملایمت را دوست دارد.
 
میخواهم با دروغ جنس خود را قالب کنم ولی خدا گفتار صدق را توصیه کرده است.
 
میخواهم با پارتی بازی کار خود را راه بیندازم ولی خدا این را نادرست میداند.


 
میخواهم به بهانه ابراز قدرت از محبت به خانواده ‏ام دریغ داشته باشم ولی خداوند محبت به آنها را دوست دارد.
 
میخواهم از قوانین راهنمایی متابعت نکنم ولی خداوند رعایت قانون را واجب میداند.
 
میخواهم در اداره کم کاری کنم ولی خداوند این را نمیپسندد.
 
میخواهم هرطور خواستم لباس بپوشم ولی خداوند لباسی را که مروج فرهنگ کفر باشد نمیپذیرد.


 
میخواهم هرطور که خواستم حجاب داشته باشم ولی خداوند بهترین پوشش را برای من در نظر گرفته است.
 
میخواهم هرجا که رفتم حرف حرف من باشد ولی خداوند همفکری را می پسندد.
 
میخواهم در تجملات غرق شوم ولی خداوند تجمل گرایی را دشمن میدارد.
 
در تمام این موارد انتخاب نظر خدا نشان دهنده وابستگی قلب ما به اوست.


 
اگر به دنبال این مطلب هستیم قلب خود را به خدا می سپاریم به صورتی که احساس حضور خدا در قلبمان روز به روز بیشتر شود. در این راه باید همراه آنانی شد که راه را پیموده ‏اند و به خدا رسیده‏ اند. امام، انسانی است که راه رسیدن به خدا فقط با او ممکن است.

 

 


در آستانه  ولادت امام هشتم، امام مهربانی ها می خواهیم در این راه با امام همراه شویم:
 
امام رضا علیه‏ السلام نامه‏ ای به حضرت عبدالعظیم حسنی نوشته و در آن توصیه‏ هایی را برای شیعیان بیان نموده ‏اند. توجه به این روایت ما را در راه زندگی ایمانی کمک خواهد نمود.
 
به بخشی از این نامه توجه نمایید:
 
بسم الله الرحمن الرحیم
 
ای عبدالعظیم! سلام مرا به دوستانم برسان و به آنان بگو: در دل های خویش برای شیطان راهی نگشایند و آنان را به راستگویی در گفتار و ادای امانت و سکوت پرمعنا و ترک درگیری و جدال در کارهای بیهوده و بی فایده فراخوان و به رسیدگی به اقوام و رفت و آمد با یکدیگر و رابطه گرم و دوستانه با هم دعوت کن، چرا که این کار باعث ربط بیشتر روحی با خدا و من و اولیاء اوست.

 

دوستان ما نباید فرصت های گران بهای زندگی و وقت ارزشمند خود را به دشمنی با یکدیگر تلف کنند.من با خود عهد کرده ام که هر کس مرتکب اینگونه امور شود یا به یکی از دوستانم و رهروانم خشم کند و به او آسیب رساند از خدا بخواهم که او را به سخت ترین کیفر دنیوی مجازات کند و در آخرت نیز اینگونه افراد از زیانکاران خواهند بود.»[1]


 
با استفاده از دستورات امام هشتم زندگی ما روز به روز به سمت خدایی بودن پیش میرود.



 

اول ذوالحجه، سالروز ازدواج فرخنده حضرت فاطمه (س) و حضرت علي (ع)

ازدواج حضرت علي(ع) با حضرت فاطمه(ع) به فرمان خداوند، از امتيازاتي است که رسول اکرم(ص) بر آن مباهات مي کرد. در اين پيوند پر ميمنت، فرشتگان آسمان در سرور و شادماني، و بهشتيان به زينت و زيور آراسته شده بودند.

فاطمه زهرا عليهاالسلام دختر پيغمبر اکرم و از دوشيزگان ممتاز عصر خويش بود. پدر و مادرش از اصيل ترين و شريف ترين خانواده هاي قريش بودند. از حيث جمال ظاهري و کمالات معنوي و اخلاقي از پدر و مادر شريفش ارث مي برد. و به عاليترين کمالات انساني آراسته بود.
شخصيت و عظمت پيامبر اکرم روز به روز در انظار مردم بالا مي رفت و قدرت و شوکت او زيادتر مي شد به همين علت دختر عزيزش زهرا (عليها السلام) همواره مورد توجه بزرگان قريش و رجال با شخصيت و ثروتمند قرار داشت هر از چندگاه از او خواستگاري مي کردند اما پيامبر با خواستگاران طوري رفتار مي کرد که مي پنداشتند مورد غضب پيامبر قرار گرفته اند.
رسول خدا فاطمه را براي علي (عليه السلام) نگاه داشته بود و مايل بود از جانب او پيشنهاد شود. پيامبر از جانب خدا مأمور بود که نور را با نور به ازدواج در آورد.

پيشنهاد به علي (ع):

اصحاب رسول خدا احساس کرده بودند که پيغمبر اکرم تمايل دارد فاطمه (عليها السلام) را با علي پيوند ازدواج دهد، ولي از جانب علي پيشنهادي نمي شد. يک روز عمر و ابوبکر و سعد بن معاذ و گروهي ديگر که پيامبر تقاضاي ازدواج آنها را رد کرده بود در مسجد گرد آمده بودند و از هر دري سخن مي گفتند. در اين بين سخن از فاطمه به ميان آمد. ابوبکر گفت: مدتي است که اعيان و اشراف عرب فاطمه عليهاالسلام را خواستگاري مي نمايند اما پيغمبر اکرم پيشنهاد احدي را نپذيرفته و در جوابشان مي فرمايد: تعيين همسر فاطمه با خداست.براي همه روشن بود که خدا وپيغمبر، فاطمه را براي علي عليه السلام نگاه داشته اند. سپس به «عمر» و «سعد بن معاذ» گفت: حاضريد به اتفاق هم نزد علي برويم و جريان را برايش تشريح کنيم و اگر به ازدواج مايل بود همراهيش کنيم؟! آنها از اين پيشنهاد استقبال و او را در اين کار تشويق کردند.
سلمان فارسي مي گويد: عمر و ابوبکر و سعد بن معاذ بدين قصد از مسجد خارج شدند و به جانب آن حضرت شتافتند.
علي (ع) فرمود: از کجا مي آييد و به چه منظور اينجا آمده ايد؟
ابوبکر گفت: يا علي تو در تمام کمالات بر سايرين برتري داري، و از موقعيت خود و علاقه ايکه رسول خدا به تو دارد کاملاً آگاهي. اشراف و بزرگان قريش براي خواستگاري فاطمه عليها السلام آمده اند ولي پيغمبر صلي الله عليه و آله دست رد به سينه همه زده و تعيين همسر فاطمه را به دستور خدا حواله داده است. گمان  مي کنم خدا و رسول، فاطمه را براي تو گذاشته اند. و شخص ديگري قابليت اين افتخار را ندارد.

افکار خفته بيدار مي شود:

اوضاع بحراني اسلام و گرفتاري ها و فقر اقتصادي مسلمين، چنان علي (ع) را مشغول ساخته بود که به خواسته هاي دروني خويش و ازدواج و تشکيل خانواده هيچگونه توجه نداشت.
علي (ع) اندکي پيرامون پيشنهاد آنها تأمل و اطراف و جوانب قضيه را به خوبي بررسي نمود: تهيدستي خود و مشاهده گرفتاريهاي عمومي از يک طرف و فرا رسيدن زمان ازدواج  وي از طرف ديگر(1). او بخوبي مي دانست که اگر همسري چون فاطمه را از دست بدهد ديگر اين فرصت قابل جبران نيست.

علي (ع) به خواستگاري مي رود:

اين پيشنهاد علي را تحت تأثير قرار داد بطوريکه دست از کار کشيد و به منزل بازگشت. خود را شستشو داد، عباي تميزي بر تن کرد و به خدمت رسول اکرم شتافت. درب خانه را به صدا درآورد. پيغمبر به «ام سلمه» فرمود: در را باز کن. کوبنده در شخصي است که خدا و رسول او را دوست دارند او هم خدا و رسول را دوست دارد.
عرض کرد: يا رسول الله! پدر و مادرم فدايت، کيست که نديده درباره اش چنين داوري مي کني؟
فرمود: اي ام سلمه! مردي دلاور و شجاع است او برادر و پسرعمويم و محبوب ترين مردم نزد من است.
ام سلمه از جاي جست و در سراي را باز کرد. علي (ع) داخل منزل شد، سلام داد و در حضور پيغمبر نشست. از خجالت سرش را به زير انداخت، و نتوانست تقاضاي خويش را عرضه بدارد. مدتي هر دو خاموش بودند. بالاخره پيغمبر (ص) سکوت را شکست و فرمود: يا علي گويا براي حاجتي نزد من آمده اي که از اظهار آن خجالت مي کشي؟ بدون پروا حاجت خود را بخواه و اطمينان داشته باش که تمام خواسته هايت قبول مي شود.
عرض کرد: يا رسول الله پدر و مادرم فداي تو باد، من در خانه شما بزرگ شدم و از الطاف شما برخوردار گشتم. بهتر از پدر و مادر، در تربيت و تأديب من کوشش نمودي و به برکت وجود شما هدايت شدم. يا رسول الله! به خدا سوگند اندوخته دنيا و آخرت من شما هستي. اکنون موقع آن شده که براي خود همسري انتخاب کنم و تشکيل خانواده دهم، تا با وي مأنوس گردم و از ناراحتيهاي خويش بکاهم. اگر صلاح بداني و دختر خود فاطمه عليها السلام را به عقد من در آوري سعادت بزرگي نصيب من شده است.
رسول خدا که در انتظار چنين پيشنهادي بود صورتش از سرور و شادماني بر افروخته شد، فرمود: صبر کن تا از فاطمه اجازه بگيرم.
پيغمبر نزد فاطمه (ع) رفت، فرمود: دخترم! علي بن ابي طالب (ع) را به خوبي مي شناسي براي خواستگاري آمده است. آيا اجازه مي دهي ترا به عقدش در آورم؟ فاطمه از خجالت سکوت کرد و چيزي نگفت. پيغمبر چون آثار خشنودي را در چهره او ديد گفت: الله اکبر و سکوت او را علامت رضايت دانست (2).

توافق:

رسول اکرم (ص) پس ازکسب اجازه به نزد علي آمد و با لبي خندان گفت: يا علي! آيا براي عروسي چيزي داري؟ پاسخ داد: يا رسول الله پدر و مادرم قربانت، شما از وضع من کاملاً اطلاع داريد. تمام ثروت من عبارت است از يک شمشير، يک زره و يک شتر.
فرمود: تو مرد جنگ و جهادي و بدون شمشير نمي تواني در راه خدا جهاد کني، شمشير از لوازم و احتياجات ضروري تو است. شتر نيز از ضروريات زندگي تو محسوب مي شود، بايد به وسيله آن آبکشي کني و امور اقتصادي خود و خانواده ات را تأمين کني و براي اهل و عيالت کسب روزي نمايي و در مسافرت بارت را بر آن حمل کني، تنها چيزي که مي تواني از آن صرف نظر کني همان زره است. منهم به تو سخت نمي گيرم و به همان زره اکتفا مي نمايم. يا علي آيا اکنون بشارتي به تو بدهم و رازي را برايت آشکار بسازم؟!
عرض کرد: آري يا رسول الله، پدر و مادرم فدايت، شما هميشه نيک خوي و خوش زبان بوده ايد.
فرمود: پيش از آنکه به نزد من بيايي جبرئيل نازل شد و گفت: يا محمد! خدا ترا از بين مخلوقاتش برگزيده و به رسالت انتخاب کرد. علي (ع) را برگزيد و برادر و وزير تو قرار داد. بايد دخترت فاطمه را به ازدواج او درآوري. مجلس جشن ازدواج آنان در عالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده است. خدا فرزندان پاک و نجيب و طيب و طاهر و نيکو به آنان عطا خواهد نمود يا علي هنوز جبرئيل بالا نرفته بود که تو درب منزل را زدي (3).

خطبه عقد:

پيغمبر صلي الله عليه وآله فرمود: يا علي تو زودتر به مسجد برو و من نيز از عقب تو مي آيم، تا در حضور مردم مراسم عقد را برگزار کنيم و خطبه بخوانيم.
علي (ع) مسرور و خوشحال به جانب مسجد حرکت نمود. ابوبکر و عمر را در بين راه ملاقات کرد، آنها از جريان کار جويا شدند، گفت: رسول خدا دخترش را به من تزويج کرد، هم اکنون پيامبر در راه است تا در حضور جمعيت، مراسم عقد و خطبه خواني را انجام دهد.
پيغمبر (ص) در حالي که صورتش از سرور و شادماني مي درخشيد به مسجد تشريف برد، ‌و به بلال فرمود: مهاجر و انصار را در مسجد جمع کن. هنگامي که مردم جمع شدند، بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثناي فرمود: اي مردم آگاه باشيد که جبرئيل بر من نازل شد و از جانب خدا پيام آورد که مراسم عقد ازدواج علي و فاطمه عليها السلام در عالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده و دستور داده که در زمين نيز آن مراسم را انجام دهم، و شما را بر آن گواه بگيرم. سپس نشست و به علي (ع) فرمود: برخيز و خطبه عقد را بخوان.
علي عليه السلام برخاست و فرمود: خدا را بر نعمت هايش سپاس مي گويم و شهادت مي دهم که بغير از او خدايي نيست. شهادتي که مورد پسند و رضايت او واقع شود. درود بر محمد صلي الله عليه وآله، درودي که مقام و درجه اش را بالا برد. اي مردم! خدا ازدواج را براي ما پسنديده و بدان دستور داده است. ازدواج من و فاطمه را خدا مقدر کرده و بدان امر نموده است. اي مردم! رسول خدا فاطمه را به عقد من در آورد و زره ام را از بابت مهر قبول کرد. از آن حضرت بپرسيد و گواه باشيد.
مسلمانان به پيغمبر (ص) عرض کردند: يا رسول الله! فاطمه را با علي کابين بسته اي؟
رسول خدا پاسخ داد: آري. پس تمام حضار دست به دعا برداشته گفتند: خدا اين ازدواج را بر شما مبارک گرداند و در ميانتان دوستي و محبت افکند.

مذاکره عروسي:

علي عليه السلام مي فرمايد: حدود يک ماه طول کشيد و من خجالت مي کشيدم با پيغمبر درباره فاطمه صحبت کنم، ولي گاهي که خلوت مي شد مي فرمود: يا علي چه همسر نيکو و زيبائي نصيبت شد؟ بهترين زنان عالم را تزويج تو کردم.
روزي برادرم عقيل پيش من آمد و گفت: برادر جان! من از ازدواج تو بسيارمسرور هستم. چرا از رسول خدا (ص) خواهش نمي کني که فاطمه را به خانه ات بفرستد تا بوسيله عروسي شما، چشم ما روشن گردد؟ پاسخ دادم: خيلي ميل دارم عروسي کنم اما از رسول خدا خجالت مي کشم. عقيل گفت: تو را به خدا سوگند! هم اکنون با من بيا تا خدمت پيغمبر (ص) برويم.
علي با برادرش عقيل آهنگ منزل رسول خدا نمودند. در بين راه به «ام ايمن» برخورد کرده جريان را برايش گفتند. ام ايمن گفت: اجازه بدهيد من با رسول خدا در اين باره مذاکره کنم.
ام سلمه و ساير زنان از قضيه خبردار شدند و خدمت پيغمبر صلي الله عليه و آله مشرف گشتند. عرض کردند: يا رسول الله! پدر و مادرمان به فدايت، براي موضوعي خدمت شما رسيده ايم که اگر خديجه زنده بود چشمش بدان روشن مي شد. وقتي پيغمبر (ص) نام خديجه را شنيد اشکش جاري شد و فرمود: خديجه؟! کجا مانند خديجه پيدا مي شود؟ هنگامي که مردم مرا تکذيب نمودند مرا تصديق کرد و براي ترويج دين خدا، اموالش را در اختيار من قرار داد. خديجه زني بود که خدا بر من وحي فرستاد که بدو بشارت دهم خانه اي از زمرد در بهشت بدو عطا خواهد کرد.
ام سلمه عرض کرد: پدرم و مادرم فدايت شود، شما هرچه درباره خديجه مي فرماييد صحيح است. خدا ما را با او محشور گرداند. يا رسول الله! برادر و پسر عموي شما ميل دارد همسرش را به منزل ببرد.
فرمود: پس چرا خودش در اين باره صحبتي نمي کند؟ عرض کرد: از کمروئي اوست.
پيغمبر (ص) به ام ايمن فرمود: علي را نزد من حاضر کن.
وقتي علي (ع) خدمت پيغمبر مشرف شد فرمود: يا علي! آيا ميل داري همسرت را به منزل ببري.
عرض کرد: آري يا رسول الله.
فرمود: خدا مبارک کند، همين امشب يا فردا شب وسائل عروسي را فراهم مي کنم.
سپس به همسرانش فرمود: اطاقي را براي فاطمه فرش کنيد تا مراسم عروسي را برگزار کنيم (4). مراسم ازدواج برترين بندگان خداوند در روز اول يا ششم ذي الحجه (5) سال دوم يا سوم هجري انجام گرفت

خدایا چرا من ؟ ...


 

آرتور اش
قهرمان افسانه ای تنیس
هنگامی که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت، با تزریق خون آلوده، به بیماری ایدز مبتلا شد.
طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش فرستادند.

یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود:
"چرا خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرده؟"



آرتور اش، در پاسخ این نامه چنین نوشت:
در سر تا سر دنیا
بیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده و شروع به آموزش می کنند.
حدود پنج میلیون از آن ها بازی را به خوبی فرا می گیرند.
از آن میان قریب پانصد هزار نفر تنیس حرفه ای را می آموزند
و شاید پنجاه هزار نفر در مسابقات شرکت می کنند
پنج هزار نفر به مسابقات تخصصی تر راه می یابند.
پنجاه نفر اجازه شرکت در مسابقات بین المللی ویمبلدون را می یابند.
چهار نفر به مسابقات نیمه نهایی راه می یابند.
و دو نفر به مسابقات نهایی.
وقتی که من جام جهانی تنیس را در دست هایم می فشردم هرگز نپرسیدم که "خدایا چرا من؟"
و امروز وقتی که درد می کشم، باز هم اجازه ندارم که از خدا بپرسم :"چرا من؟ 

آرتور اَش (Arthur Robert Ashe, Jr) متولد ۱۰ ژوئیه ۱۹۴۳ درگذشته در ۶ فوریه ۱۹۹۳، تنیس‌باز برجسته سیاه‌پوست آمریکایی بود. او در ریچموند ایالت ویرجینیا بدنیا آمد و رشد کرد. او در دوران بازی خود سه بار عنوان مسابقات بزرگ جهانی تنیس، مشهور به گرنداسلم، را برد.

 



 

اطلاعات قرآنی


عروس قرآن : سوره الرحمن

بزرگترین سوره : سوره بقره

بزرگترین آیه : بقره / 282

کلمه وسط قرآن : ولیتلطف /کهف / 19

بزرگترین کلمه قرآن : فاسقیناکموه/ حجر / 22

اولین سوره که نازل شد : علق

تعداد سوره های قرآن 114 

تعداد حزب قرآن : 120

تعداد حروف قرآن : 323671

تعداد بسمله قرآن : 114

سجده های مستحب قرآن : 11 آیه

سوره ای که حرف  فا در آن نیست : سوره حمد

سوره ای که در تمام آیاتش کلمه  الله  است : مجادله

امیدبخش ترین آیه : قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمه الله

قلب قرآن : سوره یس

کوچکترین سوره : سوره کوثر

کوچکترین آیه : طه

حرف وسط قرآن : تا

کوچکترین کلمه قرآن :با بسمله

آخرین سوره که نازل شد : نصر

تعداد جز قرآن : 30 جز

تعداد کلمات قرآن :    77437

تعداد آیات قرآن :  6236

تعداد حروف مقطعه : 71  در آغاز 29 سوره

مهمترین آیه قرآن : آیه الکرسی

سوره ای که حرف  میم  در آن نیست : کوثر (به غیر از بسمله)

عدالت آمیزترین آیه : ان الله یامر بالعدل و الاحسان

ترس آورترین آیه : فمن یعمل مثقال ذره شراً یره

"دنبال نخود سیاه رفتن" از کجا ضرب‌المثل شد؟

"دنبال نخود سیاه رفتن" از کجا ضرب‌المثل شد؟

انواع و اقسام نخودهایی که در ایران به عمل می آید همه به همان صورتی که درو می شوند مورد استفاده قرار می گیرند یعنی چیزی از آنها کم و کسر نمی شود و تغییر قیافه هم نمی دهند مگر نخود سیاه که چون به عمل آمد آن را در داخل ظرف آب می ریزن تا خیس بخورد و به صورت لپه دربیاید و چاشنی خوراک و خورشت شود.

هرگاه بخواهند کسی از مطلب و موضوعی آگاه نشود و او را به تدبیر و بهانه بیرون فرستند و یا به قول علامه دهخدا:"پی کاری فرستادن که بسی دیر کشد." از باب مثال می گویند: "فلانی را به دنبال نخود سیاه فرستادیم." یعنی جایی رفت به این زودیها باز نمی گردد.

اکنون ببینیم نخود سیاه چیست و چه نقشی دارد که به صورت ضرب المثل درآمده است.
به طوری که می دانیم نخود از دانه های نباتی است که چند نوع از آن در ایران و بهترین آنها در قزوین به عمل  می آید.

انواع و اقسام نخودهایی که در ایران به عمل می آید همه به همان صورتی که درو می شوند مورد استفاده قرار می گیرند یعنی چیزی از آنها کم و کسر نمی شود و تغییر قیافه هم نمی دهند مگر نخود سیاه که چون به عمل آمد آن را در داخل ظرف آب می ریزن تا خیس بخورد و به صورت لپه دربیاید و چاشنی خوراک و خورشت شود.

مقصود این است که در هیچ دکان بقالی و سوپر و فروشگاه نخود سیاه پیدا نمی شود و هیچ کس دنبال نخود سیاه نمی رود، زیرا نخود سیاه به خودی خود قابل استفاده نیست مگر آنکه به شکل و صورت لپه دربیاید و آن گاه مورد بهره برداری واقع شود.

فکر می کنم با تمهید مقدمۀ بالا ادای مطلب شده باشد که اگر کسی را به دنبال نخود سیاه بفرستند در واقع به دنبال چیزی فرستادند که در هیچ دکان و فروشگاهی پیدا نمی شود.